ساینا گلیساینا گلی، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

آوای خدا

بوستان نوروز و سرزمین عجایب

چهارشنبه 14 فروردین 92 بوستان نوروز البته ما اولش می خواستیم بریم بوستان آب و آتش نمی دونم چرا سر از اینجا در آوردیم. آخه بغل هم هستن. مثل همیشه تو ماشین خوابیدی و اینجا تازه بیدار شدی. عاشق این عکستم. طفلی بابایی از وقتی بیدار شدی و کالسکه رو دیدی همه اش اینطوری تو بغلش بودی تا شما خودت کالسکه رو هل بدی. اینم استفاده جدید از کالسکه. 15 فروردین 92 سرزمین عجایب خیلی خوب بود. گمونم به خودم بیشتر خوش گذشت. کلی کودک درونم فعال شده بود. کلی از همین بازی های ساده سوار شدی. این دیگه کیه مامانی؟ کلا نمی ترسی ها. یعنی من موندم. بیا یکم با هم حرف بزنیم؟!؟ ...
28 فروردين 1392

گشت و گذار عید - 92

جشنواره طهران قدیم. میدان توپخاته البته ما چون ماشین رو جلوی مدرسه پارک کردیم فکر کردم عکسی از مدرسه ساخته شده به دست امیرکبیر خالی از لطف نباشه. سفره هفت سین میدان توپخانه خونه خاله پروین. بغل بهناز هر کاری دلت خواست با لپ تاپش کردی. بابایی از اول شما رو بالا می انداخت. الانم خیلی دوست داری. می یای خودتو بالا و پایین می کنی و می گی دو دو یعنی یک دو سه بگو منو بنداز بالا. کلی هم ذوق می کنی. این ماشین کوروش جونه که شما اول که رفتیم خونشون خواب بودی بعد بیدار شدی و سوار ماشین و دیگه پیاده نشدی. کوروش هم اول با شما تو ماشین نشست ولی بعد انصراف داد و زودی پیاده شد. همه اش در ماشین رو باز می کرد ک...
22 فروردين 1392

نوروزانه - 92

نرم نرمک می رسد اینک بهار خوش به حال روزگار اینهم سفره هفت سین سال 1392 ما می گن مار خیلی خوبه. پر از برکته. اینطوری شنیدم ولی باور دارم برکت روزی و هر آنچه داریم از جانب اوست. تو بخوای همه چیز حله همه چیز. پس پروردگارم از تو می خواهم بهترین ها را از چند روز قبل از تحویل سال با خمیر نمکی یه مار درستیدم و تزئینش کردم. عکسش زیاد خوب نشده خودش خوشگل تره. من بهش می گم مار جواهرنشان. کل سفره هفت سینم دقیقا شب قبل از سال تحویل با کنف و پولک درستیدم. روی تخم مرغ وسطی نوشتم 92 زیاد مشخص نیست. یکی از تخم مرغ ها هم شبیه کدوهای هالوین شده. شما تا نیم ساعت قبل تحویل سال خواب بودی. فکر کن تو نیم ساعت به شما ناهار دادیم. لباس پوش...
16 فروردين 1392

روزشمار زندگی ماه شانزدهم

١ اسفند جلوی موهاتو صاف کردم. چهارپایه می زاری زیر پات می ری رو مبل. یاد گرفتی بغض می کنی. 2 اسفند برای اولین بار خودت سعی کردی لگو بسازی. 4 اسفند روی نوک پاهات راه می ری 5 اسفند برای اولین بار گفتی هاپ هاپ 7 اسفند می ری تو کریر الاکلنگ بازی می کنی. 9 اسفند برای اولین بار عسل رو خودت خوردی. با انگشتات می زاری لای نون و لقمه می کنی. 10 اسفند مدادرنگی هاتو از تو جعبه ر می یاری و دوباره می زاری تو جعبه و سعی می کنی درشو ببندی. برای اولین بار به شما ژامبون دادم. 12 اسفند برای اولین با آبگوشت خوردی 13 اسفند شیشه مولتی ویتامین رو شکوندی. کلاهت رو گذاشتی رو سرت که بریم دَدَ. از پله های سرسره چهاردست و پا رفتی بالا. دوره اول ریاضی ...
14 فروردين 1392

خونه تکونی به سبک عشقم

  عاشق جارو برقی هستی. منم لوله فلزیش رو در می یارم و شما جارو می کنی. گاهی یکساعتی جارو روشنه. من شکلات ها رو ریختم تو ظرف و شما از کیسه شکلات کلاه درست کردی. خودت گذاشتی سرت و اونقدر ذوق کردی. آیینه رو گذاشتم زمین تمیز کنم. نمی دونی چی کار کردی. البته منم آیینه رو آب پاشی کردم تا حسابی بهت خوش بگذره.   داری آب می پاشی به خودت و ذوق می کنی.   گفتم ساینا رو بوس کن، خودتو بوس کردی در حال صعود از پله های نردبان برای کمک به تمیز کردن لوسترها می گی برام دست بزنین.   بابایی هنوز یه پله دیگه مونده زوده داری تشویقم می کنی. واینهم روز 2...
10 فروردين 1392

شب درختکاری

خیلی دوست داشتم برات درخت بکارم. پارسال خیلی کوچولو بودی و نمی شد اما امسال به بابایی گفتم برات درخت بگیره. البته بابایی سه تا درخت به نیت سه تاییمون گرفت. چون باغچه حیاط ما کوچیکه گلدون خریدیم. البته روزهای آخر سال اینقدر بابایی دیر می اومد که مجبور شدیم ساعت ١٠ شب روز ٢٥ اسفند درخت ها رو بکاریم. من آماده شدم برم درختکاری رفتی سمت در که بریم بیرون. چه خوشی می گذروندی شما. آخه باید الان خواب می بودی. اولش که رفتی تو گلدون خوشت اومده بود اما بعدش گریه. مامانی در رو باز کنیم بریم پارک کمک به بابایی مبهوت از دیدن پیشی. خودم بلتم کمک کنم. ببین چه راحته خاک بازی تشکر از...
8 فروردين 1392

16 ماهگی و آغازی نو

فر شته من همه هستی من عاشقانه دوستت دارم. سرآغازی دوباره از عشق از جاودانگی از بودن و احساس سرمستی از لذت خنده هایت از لذت بوییدنت از لذت نگاهت و از هر آنچه می خواهم در تو هست. ای برترینم بهترین ها را برایت می خواهم. سالی نو ، فصلی نو ، رویشی نو با تو بهترین ها را تجربه کردم. غلت زدی. نشستی . چهاردست و پا رفتی. دندون در آوردی . ایستادی و راه رفتی. هر سال دم عید که می شه فکر می کنیم به سالی که گذشت. فکر می کنیم به آرزوهایی که اول سال داشتیم و دوست داشتیم به همشون برسیم. به خیلی هاش می رسیم حتی گاهی بهتر از اون چیزی که تصور می کردیم. به بعضی ها هم نه که بهش می گن مصلحت خداوند و من ت...
29 اسفند 1391

عکس شانزده ماهگی

شما هنوز روی تشک کنار اتاق ما می خوابی و برای اینکه سردت نشه زیرت یه پتوی خیلی گرم و سبک انداختم. اینجا خواب ظهره که معمولا بین 12 تا 2 هست. این انگشتر مال بابایی است که به گفته مادربزرگ مادرش به بابایی داده بوده. البته شما به راحتی از دستت درش می یاری. اینم یه کیک همینطوری برای 15 ماهگی شما.و اینکه بلاخره جلوی موهاتو صاف کردم. فدای اون ذوقیدنت مادر می گم ساینا بخند. همه صورتت می خنده. خوب چند وقت دیگه میز رو هم فتح می کنی. در حال ذوقیدن و دویدن تو حیاط دالی مامان   ساینای متفکر بیرون کشیدن نخ دندون.که اگه حواسم نباشه به ثانیه ای خالیش می کنی. لوبیا پلو با سبزی خوردن ...
16 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوای خدا می باشد