ساینا گلیساینا گلی، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

آوای خدا

آمادگی در یادگیری توالت رفتن 1

تنوع زیادی در سن آموختن استفاده از توالت وجود دارد. آموختن زودهنگام نشانه ای از هوش کودک یا کاردانی و شایستگی والدین نیست. عزت نفس کودکتان را بوسیله کارهای ساده ای که خودش می تواند انجام دهد بالا ببرید، مثل مسواک زدن، جارو کردن، ... او را تشویق کیند ولی از او انتقاد نکنید. کودک را به مدت 3 تا 5 دقیقه در حالی که با او صحبت می کنید یا کتاب می خوانید روی صندلی کوچکی آرام بنشانید. آموزش توالت را در مدتی که کودک بسیار سرکش و ناآرام است انجام ندهید. این دوره ها گذار است. یک لگن به صورت یک صندلی کوچک برایش تهیه کنید طوریکه پاهایش به زمین برسد. برای چند روز با لباس و سپس بدون لباس روی لگن بنشانید. اگر صندلی را در توالت یا حمام ...
13 آبان 1392

700روزگی نفسمممممممممممم

سلام نفسممممممممممممممم تو این یکماه به لحاظ حرف زدن خیلی پیشرفت داشتی. کاملا جمله می سازی و بیشترش مفهومه . خوبیش اینه که فقط من یا پدر متوجه نمی شیم بلکه همه می فهمن تو چی می گی. علاقه و دوست داشتنت رو به وضوح نشون می دی. کاملا هدفدار هر کسی رو که دوست داری می بوسی. تمامی جمله ها رو اگه کسی بگه یا توی تی وی بشنوی تکرار می کنی. مثلا همین دیروز تو بالکن بودی که یه آقایی گفت علی بیا تو هم بلند گفتی علی بیا. طوریکه گفتم الان علی می یاد خونمون. به طرز عجیبی تی وی می بینی و منم خیلی کار دارم فعلا چیزی نمی گم. ولی موقتیه چون وقت بازی نیست تو هم رو می یاری به تی وی. امسال هم یه روز کودک خوب داشتیم به همراه پدر و البته مادربزرگ ها که ک...
29 مهر 1392

22 ماهه شدی

669 روزگیت مبارک عزیزم تو این مدت خیلی بزرگ شدی خیلی فهمیده . همه حرفامون رو می فهمی. بله و نه هدفمند می گی. جمله می سازی دو یا سه کلمه ای. مثلا می گی بالشِ بابا ، بغل مامان ، خاله مینا..... فدا.... می یاد ، تا تا عباسی خدا نندازی می گم کیو نندازه می گی ساینا می گم اگه خواست بندازه کجا بندازه؟ می گی بغل می گم بغل کی؟ می گی مامان شیطوبلایی ، طلایی بابا، کی بود؟ ، در بسته، فشا نده (فشار)، نی نی خوابید صدای تی وی رو که کم می کنم می گی زیاد دست می زنن می گی تشیق و تو هم دست می زنی گفتم، گفتی ، گفت رو می گی البته نه پشت هم هر چیزی که نباشه می گی نیست ... پیشی برد هر کاری رو که نتونی انجام بدی می گی نمیشه ...
29 شهريور 1392

روایت تصویری نیمه اول شهریور

 دخترم، عشقم، نفسم، تمام زندگی من روزت مبارک  31 مرداد پارک بادی بوستان کمی قبل از اومدن خاله سارا دوباره دستت کشیده شد. دفعه قبلی یکی دو ماه پیش بود. گریه و غر زدن و همه اش می گفتی دست درد . فکر کردم مثل اون دفعه زود خوب بشی اما اینطور نشد. حتی کتاب رو هم گرفته بودی روی دستت. درسا شوماخر عشقم عاشق ماشین و فرمونه. اینجا هم پرنسس هیلدا اومدن با اون کلاه خوشگلش که خیلی هم بهش می یاد. تو همه عکسا معلومه اخم کردی چون دستت خیلی درد می کرد. ماجرا این شد که شب رفتیم بیمارستان فاطمه زهرا تو یوسف آباد که گفتن ما اینجا کاری نمی کنیم یا ببرین شفا یا اختر که خلاصه با اونهمه ترافیک شما رو بردیم بیمارس...
16 شهريور 1392

600 روزگیت مبارک پرنسسم

نفسمممممممممممم، عشقممممممممممم، همه وجودمممممممممم واژه ای برای توصیف احساسم نسبت به تو نیست. فقط می تونم بگم 600 روزگیت مبارک. در 6000 روزگی 16 ساله هستی. یعنی اون موقع ...........؟ مامان و بابا عاشقانه دوستت دارن تا ابد تا همیشه  22تیر 92 19:44 ...
25 مرداد 1392

برای روزهایی که شاید ....

سلام دلبندم. سلام همه هستی من. روزی روزگاری می شینی و توی این صفحه ها دنبال حرفی می گردی. دنبال یه حرف تازه یه چیزی که از دل بیاد. همیشه دلم می خواسته برات مادری باشم نمونه. دلم می خواسته مادری باشم که تو بهش افتخار کنی. مادری که یکروز بایستی و بگی بهترین دوست من مادرمه. راستش یه روزی وقتی نوجوان بودم بهترین دوستم مادرم بود. واقعا بهترین دوستم بود. شاید قدم اولش این باشه که برات بگم از اون چیزهایی که تو این سال ها یاد گفتم. عشق من هرگز و هرگز برای هیچ چیزی تو زندگیت حسرت نخور. هیچوقت. حسرت کشیدن بدترین ضربه ایه که می تونی به روحت بزنی. بپذیر و تسلیم شو. آرام و بی صدا. اگر وضعیتی رو که داری دوست نداری تغییرش بده. به همی...
25 مرداد 1392

روایت تصویری از 20 ماهگی- اثاث کشی به کرج

سلام نازنینم چند روز دیگه 21 ماهه می شی و تو این ماه اونقدر اتفاقهای جورواجور افتاده که من اصلا وقت نکردم زودتر بیام و بیست ماهگیت رو تبریک بگم. ماشاله خیلی شیرین و دلبر شدی خیلی زیاد . کاملا حرفامون رو می فهمی. خیلی خوب همه چیز یادت می مونه حتی چیزهایی که مال چند ماه قبله. 29 تیر 92 در حال دیدن عمو پورنگ که عاشقشیییییی متاسفانه این ماه خیلی تی وی دیدی. منم چون خیلی کار داشتم می ذاشتم ببینی. این عکسو فقط به خاطر لبات گذاتم.  تی وی دیدن رو داری؟؟؟؟   عاشق خنده های زورکیتم. 7 یا 8 مرداد خونه عمو جون که عاشق سرسره شدی. داریم با خاله مینا و رادین جونم می ریم پارک وروجک ها یعنی عاشق الا...
25 مرداد 1392

روزشمار زندگی ماه هجده و نوزده

  اردیبهشت مامابُزُگ 31 اردیبهشت آب بازِ - برای اولین بار موهاتو از پشت بستم 1 خرداد مینو = میمون- مَنو = ممنون- پَلو = پنگول 7 خرداد برای اولین بار به لوازم آرایش دست زدی. سایه چشم رو می مالیدی رو لپات 8 خرداد موز- به هر چیزی که می چرخه می گی = آقالو - الا = الله - تِش = کش 9 خرداد دندون های پیشین جانبی بالا روئیت شد. 10 خرداد دندان های آسیاب کوچک اول بالا روئیت شد. 11 خرداد کار= کا - لپ= لپ - زابا = زیبا- بیس = بیست- عالی= عالی - بَس = بسته - اطو= اطو 13 خرداد دندون پیشین جانبی سمت راستت روئیت شد. آرتا= آتا 14 خرداد قرص= قص 17 خرداد آینه اولین باری که به وسایل خودت عکس ال...
27 تير 1392

برنامه این روزهای ما

همه زندگیم تویی. تا وقتی بیداری با همیم وقتی هم که می خوابی بازم نوشتن خاطرات و روزانه های توست. این روزها خدا رو شکر غذا خوردنت بهتر شده. معتقدم باید با هر چی تو خونه پیدا می شه یه غذای خوب و کامل برات درست کنم. این شد که دوباره پای سوپ اومد وسط و الان روزی یک تا دو بار قبل ناهار یا شامت سوپ می خوری. البته سوپ ها رو خیلی ساده درست می کنم. 1- مرغ یا گوشت یا آب اونها گاهی هم پنیر یا شیر و حتی ماهی 2- غلات مثل برنج یا رشته یا جو یا آرد یا سیب زمینی و گاهی هم نان 3- حبوبات که البته بیشتر عدس و ماش و گاهی لوبیا 4- سبزی مثل جعفری یا گشنیز یا بروکلی یا هویج و .. یا مخلوطی از چند نوع 5- گاهی از مغزها مثل بادوم و گردو. کره یا روغن معمولی...
18 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوای خدا می باشد