روایت تصویری نیمه اول شهریور
دخترم، عشقم، نفسم، تمام زندگی من روزت مبارک
31 مرداد پارک بادی بوستان
کمی قبل از اومدن خاله سارا دوباره دستت کشیده شد. دفعه قبلی یکی دو ماه پیش بود. گریه و غر زدن و همه اش می گفتی دست درد. فکر کردم مثل اون دفعه زود خوب بشی اما اینطور نشد. حتی کتاب رو هم گرفته بودی روی دستت.
درسا شوماخر عشقم
عاشق ماشین و فرمونه.
اینجا هم پرنسس هیلدا اومدن با اون کلاه خوشگلش که خیلی هم بهش می یاد.
تو همه عکسا معلومه اخم کردی چون دستت خیلی درد می کرد. ماجرا این شد که شب رفتیم بیمارستان فاطمه زهرا تو یوسف آباد که گفتن ما اینجا کاری نمی کنیم یا ببرین شفا یا اختر که خلاصه با اونهمه ترافیک شما رو بردیم بیمارستان اختر تو ماشین که نمی خوابیدی چون دستت درد می کرد وقتی هم خوابیدی تا دستمون به دستت می خورد ناله می کردی. بلاخره دکتر متخصص ارتوپد شما رو دید و دستت رو جا انداخت . مچت در رفته بود. فکر کن. اصلا باورم نمی شد چون فقط یکمی خودتو کشیدی رو پله ها وقتی دستت تو دستم بود. 10 دقیقه بعد از جا انداختن دستت خوب شدی و اینبار نمی خوابیدی چون گرسنه بودی و از گشنگی گریه می کردی. بلاخره برات فیله مرغ خریدیم. برای اولین با ساندویچ گاز می زدی. خیلی بامزه بود البته عکسی ندارم چون حالم خیلی گرفته شده بود برای دستت.
یکروز که حوصلمون سر رفته بود و البته خونه زیادی مرتب بود تصمیم گرفتیم کمی خونه رو کثیف کنیم تا مامان هی نشینه تی وی ببینه. البته مامان می گه برای خلاقیتم خوبه آردبازی
و اینهم یه مسافرت دو روزه به تاکستان
نیلا جون دختر خاله فرشته که دو ماه از شما کوچیکتره.
1 نیمه شب باغ خاله فرشته
مبهوتی ها خرسی رو هم از خودت جدا نمی کنی.
ساینا برای اولین بار 4 صبحه و بیداره
رادین عشق خاله با اون خنده های شیرینش. فدات بشم من
فداتون بشم که 4-5 صبح خوابیدین و 8:30 همه بیدار بودین سرحال
پا تو کفش خاله فرشته به قول ساینا فی فی
مهندسین در حال بررسی پروژه کفش ها
شما و نیلا دارین ورزش می کنین
کمک به رشد خلاقیت
یکروز که خاله الهه و روشا جون اومدن خونمون
یعنی تی وی می بینی دیگه به هیچی توجه نداری
ماجرای دوربین و ...
اینجا خوابت می یاد و ماجراهای نق زدن و گریه
ببین چه بلایی سر ماکارونی آوردی
فقط بگم این روزها اصلا وقتی نیست بیام نت . از همه دوستای گلم ممنون که حالمون رو می پرسن. به همتون سر می زنم. می بوسمتون