ساینا گلیساینا گلی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

آوای خدا

95 هم شروع شد

1395/1/26 15:32
نویسنده : سمیرا
451 بازدید
اشتراک گذاری

مدت زیادی است ننوشتم

نزدیک یکسالی می شه و تو مسلما بزرگتر شدی. البته بزرگتر از اون چیزی که من از یک دختر 4 ساله انتظار دارم. و این تقریبا نظر همه اونهایی است که شما رو از نزدیک می شناسن. در واقع یه جورایی به 7 -8 ساله ها شبیه شدی. البته خوب نیست حس می کنم باید بیشتر بچگی کنی. داری زود بزرگ می شی. در حرف زدن پیشرفتت خیلی زیاده که البته اونهم به علت حجم وسیع کتابهایی است که برای شما خوانده می شه و هنوزم بهترین تفریحت کتابه. گاها شما ما رو خواب می کنی و 5-6 جلد کتاب می یاری و با ورق زددن و چسباندن آنچه ار تصاویر به ذهنت می رسه با داستانهایی که شنیدی برامون قصه می گی و البته در بیشتر مواقع هم پدر در حین قصه گفتن های شما خوابش می بره.

کاملا دختر شدی این جمله ای است که هر روز تقریبا ورد زبان ما شده چون تقریبا برای پوشیدن شلوار همکاری نمی کنی و با جمله اینکه من دخترم و دخترها دامن می پوشن ما رو قانع می کنی البته در 80 درصد موارد. 

هر روز در خانه ما یک لباس عروس پوشیده می شه. لباس عروس هم شامل پیراهنی است که نیاز به بلوز زیر ندارد و یکسره است. تور همراهش پوشیده می شه و البته کفش ست هم باید داشته باشه. به همین مناسبت شما دو سه دست لباس عروس دارید که تقریبا هر دو سه هفته یکبار یکی پوشیده می شه.

سیاه رنگی است که اصلا دوست نداری و همچنان بدگو است.

غذا خوردن هم که ماشاله فوق العاده است و شما در این مور هم مثل بقیه امورات کاملا مستقل تشریف دارید مگر حوصله نداشته باشی که خودت می گی بهم غذا بدین.

متاسفانه علیرغم همه تلاش های ما شما همچنان از خوابیدن در تخت خودت به تنهایی امتناع می کنی. و ترجیح می دی یک نفر همراه شما در اتاقتون باشه. نمی دونم تا کی این مسئله ادامه داره. البته بگم بابت موندن در اتاقت چنان مورد تشویق و مهر و محبت شما قرار می گیریم که کلا گاهی یادمون می ره باید تنها بخوابی.

کلاس زبان و موسیقی همچنان به راهه . البته موسیقی دیگه مثل قبل ها خوب پیش نمی ره یا حداقل نظر من اینه. کار بسیار زیاد من مانع می شه بیشتر از اونچه باید همراه شما باشم. فقط کتاب خوانی های هر شب هنوز سرجاشه و گاها به 20 کتاب هم می رسه.

تو این یک سال سفر زیاد رفتیم البته باز نظر منه چون کلا ما زیاد اهل سفر نیستیم. ولی امسال تصمیمات مهم تری داریم برای سفر 

اتفاقهای خوب و بد زیادی افتاده و گاهی فکر میکنم خودمم خیلی فرق کردم. خودمم بزرگ شدم. 

امسال عید ساکت و آرومی داشتیم خیلی خوب و آروم. البته تصمیم های زیادی هم با پدر گرفتیم برای سال بعد که قطعا عملی می شه.

امسال به طور جدی تری روی مهد فکر می کنیم البته هنوز تصمیم قطعی نگرفتیم. شما مهد نزدیک خونه رو دوست نداری و مهد دیگه هم از ما دوره. انشالا زودتر به نتیجه برسیم. فعلا که با خودمون خوش می گذرونی. البته زیاد راضی نیستی. نظر چندین مشاور را جویا شدم که با مهد مخالف بودن به هزار و یک دلیل. البته مشاور خودت موافقه .

عکسها و بیشتر خاطراتت روی اینستاگرام دنبال می شه. اینجا رو می زارم برای دردل های مادرانه و زمان هایی که نمی شه اونجا خوب توضیح داد.

 

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوای خدا می باشد