ساینا گلیساینا گلی، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

آوای خدا

700روزگی نفسمممممممممممم

1392/7/29 19:36
نویسنده : سمیرا
606 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسممممممممممممممم

تو این یکماه به لحاظ حرف زدن خیلی پیشرفت داشتی. کاملا جمله می سازی و بیشترش مفهومه . خوبیش اینه که فقط من یا پدر متوجه نمی شیم بلکه همه می فهمن تو چی می گی. علاقه و دوست داشتنت رو به وضوح نشون می دی. کاملا هدفدار هر کسی رو که دوست داری می بوسی. تمامی جمله ها رو اگه کسی بگه یا توی تی وی بشنوی تکرار می کنی. مثلا همین دیروز تو بالکن بودی که یه آقایی گفت علی بیا تو هم بلند گفتی علی بیا. طوریکه گفتم الان علی می یاد خونمون.

به طرز عجیبی تی وی می بینی و منم خیلی کار دارم فعلا چیزی نمی گم. ولی موقتیه چون وقت بازی نیست تو هم رو می یاری به تی وی.

امسال هم یه روز کودک خوب داشتیم به همراه پدر و البته مادربزرگ ها که کلی ازشون کادو گرفتی و اونقدر براشون دلبری می کنی که نگوووووووووووووو

عاشق قرمزی هستی یعنی رژ رو خیلی دوست داری منم یه کرم لب بیکار داشتم دادم به شما قرمزی بزنی می گی رادین گفته قرمزی بزنم یعنی می خوام قورتت بدم بعدم می خندی و فرار می کنی.

رفتیم مرکز خرید صداها بلند بود همه اش می گی بلند می یاد ،  صدا بلند می یاد، از مغازه صدا بلند می یاد و با تعجب می گی.

ماه پیش یکبار سعی کردیم پروژه پوشک رو شروع کنیم ولی اصلا همکاری نمی کنی. کلا منم زیاد حوصله ندارم باهات سروکله بزنم. فعلا گذاشتیم کنار. یعنی پوشک رو دوست داری و اصلا دلت نمی خواد بری توالت. فعلا مشغول بالا بردن اعتماد به نفستیم که در رفتن توالت خیلی موثره  و البته یک کتاب خریدم که آموزش توالته. امیدوارم با خوندنش به راحتی جواب بگیرم.

خدا رو صد هزار مرتبه شکر به لحاظ تغذیه عالی هستی. یعنی همه چی می خوری. انواع گوشت. ماکارونی. برنج های مخلوط، شیر روزی یک لیوان رو راحت می خوری. اصلا سراغ چیپس و پفک نمی ری. پاستیل دوست نداری. اسمارتیز رو تازگی ها شناختی که البته تا حالا کلا دو بار بهت دادم. بستنی رو کمی دوست داری البته منم زیاد اصراری ندارم دوست داشته باشی چون شیرینه مادر و روی ذائقه شما تاثیر داره. فقط شکلات رو دوست داری اونهم یکدونه بیشتر نمی خوری بعدشم زود می گی دندونام خراب می شه و آب بده و دندونات رو مسواک می زنی.

وقتی موهاتو شونه می کنم(که البته اصلا خوشت نمی یاد) و بعدشم می بندیم. رو به من می شی می گی خوشگله منم می گم خیلی خوشگله خیلی.

تازگی ها اسم ما رو تکرار می کنی البته ما دوست نداریم به اسم صدامون کنی ولی اونقدر بامزه می گی که من کیف می کنم.

یاد گرفتی تنهایی از تختت می یای پایین. البته وقتایی که من نباشم.

دوست داری عروسک هات باهات حرف بزنن. با هم اسم گذاشتیم روشون و الان نمایش بازی می کنیم.

روزانه های کبات هنوز ادامه داره و بیشتر شده. دیگه کتاب های می می نی برات جذابیت نداره. کلی کتاب جدید خریدیم. بعضی هاشونم داستان کوتاهن که خیلی دوست داری. و شاید روزی 50 بار حداقل برات کتاب بخونم. گاهی می گم ساینا 5 دقیقه دیگه کتاب بخونیم می گی الان و خیلی محکم می گی

رفتیم برات کفش بخریم دو جفت رو پوشیدی و بعد درشون آوردی گفتی خوشگل نیستن ، اینو می خوام (اشاره به کفش خودت) پوشیدی و از مغازه رفتی بیرون. قیافه من و پدر دیدنی بود.

اول ماه 10 روزی سرما خورده بودی که بیچاره شدیم رسما. آبریزش بینی داشتی خیلی زیاد طوریکه روزی 20 بار پوآر می کردیم ولی فایده نداشت. تا اینکه یه شربت ضد حساسیت بهت دادم کمی بهتر شدی اما فکر کنم باید دوره اش تموم می شد. خلاصه خیلی بد بود چون دور بینی کوشولوت درد گرفته بود. بگم که به استامینوفن شدیدا حساسیت داری. حتی به شیاف. چنان بر می گردونی که اینبار حتی با آمپول هم بهتر نشدی. خدا رو شکر که به خیر گذشت.

بلاخره اجازه دادی پدر پای شما رو لاک بزنه. خیلی دوست داری. ولی خوب ضرر داره برای همینم همین یکبار بود.

صندلی می یاری می ری بالا تا دستت برسه به کتاب ها بعدشم یه کتاب رو بر می داری می گی اینو دوس داره

 خیلی دختر خوبی شدی به قول خودت دخت یعنی ماه شدی. اشکال از منه که زیاد حوصله توضیح دادن ندارم برعکس پدر. و شما فقط نیاز داری بارها و بارها چیزی رو بهت توضیح بدم. مثلا چاقو و قیچی رو حتی اگه دستتم بدم می گی خطری و می دی به من البته نه همیشه باید هنوزم مواظب باشم.

تصاویر جا مانده از شهریور

مشغول درست کردن خمیر پیراشکی

گفتم برام ژست بگیر عکس بندازم

اولین باری که موهاتو نیمه بستم ولی خوشم نیومد.

6 صبحه بیدار شدی و گفتی صبحانا و نشستی کره نوش جان می کنی

منم بی حوصله بودم سفره پهن کردم و ببین چطوری برات گل سر زدم.

دیگه تو ظرف شستن کمک می کنی

تا می خوام ظرفا رو بشورم می گی بالا بالا

وقتی هم ظرفشویی پر باشه می گی جا ندایه

همه ظرفا به جز چینی ها رو آب می کشی می گی چینی میشتنه(می شکنه)

از اون روزهایی که می چسبی به مامان و فقط می گی بغل مامان

بالکن خونه مامان جون

شما داری گلها رو آب می دی

جوجه کبوترهایی که حالا دیگه بزرگ شدن و شما خیلی دوستشون داری.

داری گل بو می کنی

عس نگیر

استراحت پس از آبیاری گل ها

اینو یا صندلی تو می ذاری زیر پات می ری بالا کتاب بر می داری

مشغول مطالعه البته به زبان انگلیسی

لگوهای زمان کودکی پدر که خیلی دوستشون داری

اولین باری که موهاتو دم موشی کامل بستم آخه همیشه فقط بالای سرت رو دوتایی می بندم

شما و مادربزرگ

پولها رو می بینی رفتی از تو کیف پول مادریزرگ در آوردی. عاشق پولی

یکروز تو بوستان . البته کمی سوار می شی و بعد پیاده می شی خودت هل می دی

عاشقتیممممممممممممممممممم

هر بار با پدر می ری شیرینی فروشی یک کلاه تولد می خری. عشق نون خامه ای هستی.

خوب ما این به اصطلاح پلنگ رو براتون خریدیم البته حالا بهش می گی اسب. سوارش می شی روش می پری و خلاصه عاشقش شدی.

مسواک جدیدت که چون به مسواک های ما علاقه زیادی داری مجبور شدیم برات مسواک بزرگ بخریم.

عاشق بادکنکی. اینهم یه بادکنک یا به قول شما باغ بزرگه

اینهم بگم جاکفشی خونه از دستت در امان نیست و مرتب درش رو باز می کنی و دمپایی می پوشی و می گی بِییم بی یون (بریم بیرون)

یکبار رفتی سر کشو پوشک ها و یکی رو اینطوری بستی آوردی دادی به من. باورم نمی شد.

یکروز دیگه خمی بازی

شما و عشق من

خاله به فدای چشمات.

دختر خوشتیپم

لباس جدیدی که مامان جون بافته

پارک جهانشهر- عاشق این چرخ مسگری هستی و کلا هر چیزی که بچرخه

در حال پوست کندن تخم مرغ یا به قول شما مُغ

البته بعدش پشیمون شدم چون تمام پوست ها با تخم مرغه مخلوط شد. دفعه بعد دو تا آب پز می کنم.

اولین باری که لاک زدی

و اینهم سُ سُ سواری شما

ممنون از همه دوستای گلم که بهمون سر می زنن. من و ساینا خیلی زیاااااااااااااااد دوستتون داریم.


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان اهورا
29 مهر 92 11:37
آفرین به دخملی نازم به خاطر این همه پیشرفت!!!!
ممنوووووووووووووووووووون خاله جونی
یاسی خاله هیلدا
29 مهر 92 19:49
عاااااااشقتم عززززیزم نمیدونی دلم چقدر برات تنگ شده
قربونت برم که انقدر قشنگ حرف میزنی
عاشقتم که انقدر کارت مثل هیلداس
عاشق همه عکساتو کاراتم
عاشق ظرف شستنتم عاشق موهاتم
کلااااااا عاشقتم
چه مامانیه مهلبونی داری خدا براتون نگهشون داره
لاکاتم خیلی گشنگه
نرگس جون یعنی ماه به ماه ما باید منتظر شما باشیم اخه دلمون تنگ میشه که
23 ماهگیت مبارک عزیزم


منم عاشقتم خاله جونم. خیلللیییییییییییییییی دلم تنگیده.
ممنون خاله جون برای اینهمه محبتت.
نه بابا حالا می یام زود زود.
بوووووووووووووووووووووووووووووووووس
نسم مامان آرتین
30 مهر 92 10:00
خوشتیپم 700 روزگیت مبارک
وای یعنی من میخواهم بوسه بارونت کنم از بس که ماهی -خاله قربونت بشه که ظرف میشوری کتاب میخونی و....


ممنون خاله جونممممممممممممممم. بووووووووووووووووس
سارا (مامان درسا)
2 آبان 92 9:15
تو جون دلی خاله جونی
ماشالا چقدر خانوم تر شدی عشقم
چقدر دلم واسه جفتتون تنگ شده
گل من یکی باید بیاد شما رو بو کنه آخه خودت گلستان گلی عزیزم
نرگسی بیا تهران یه بیرونی بریم ... خیلی دلم واستون تنگ شده
دوستتون دارم
بوسسسسسسس


ممنون خاله سارا
مثل درسا دیگههههههههههههه داریم با هم تند تند خانوم می شیم.
چشممممممممممممم. می یام تهران ولی دیگه مادربزرگها دست بردارمون نیستن. چشم گلم. ما هم دلمون تنگیده. بوووووووووووووووووووس
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
2 آبان 92 22:15
سلام عزیز خاله خوبید
عزیزم 700 روزگیت مبارک انشالله 150 ساله شی عزیزم
نرگس جون خوبید عیدتون مبارک انشالله تمام لحظاتتون پراز عشق وشادی باشه


سلام خاله مهربونم. ممنون عزیزم. بوووووووووووووووووس
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
2 آبان 92 22:17
عزیز شیرین زبونم قرمزی زدی آخ که شما دخترهای این دورزمونه چقدر قرمزی رو دوست دارید فداتون

عاشق حرفهای شیرینتم




ممنون ناهید جونم. بله دیگه ما رو قورت می دن رسما. می بوسمتون


مادر آیاتای
8 آبان 92 10:45
ای جوووونم که اینقدر پیشرفت داشتی. اول بگم که عاشق اون "نه الان" گفتنش شدم. خیلی خوبی طلا خانومی. مامانی لطفا تی وی زیاد نبینه خب!!! شما اون اوایل اونقدر تاکید داشتی من از شما یاد گرفتم، اما کارتونای زبان اصلی براش بگیر حداقل اونا رو ببینه. رژ زدنتم دوست دارم خاله جونی، حالا دیگه به حرف پسرا هم اهمیت میدی ناقلا؟به قول آیاتای شیطون بلای ناخلا!! می بوسمتون.


ممنون خاله جونم. یعنی رو حرفش نمی شه حرف زدهاااااااا. واقعا. نه دیگه مال ماه پیش بود. این ماه کلا خاموشه. سی دی هم براش می زارم. فدای آیاتای جون. می بوسمتون
مامان اهورا(نرگس)
8 آبان 92 10:57














بوووووووووووووووس
مامان آرشیدا کوچولو
11 آبان 92 14:53
وووووووووو نرگس جون برگشته
برو برا خودت دنبال یه کار عزیزم ساینا میتونه مهد باشه هیچ اشکالی نداره احساس میکنم توی نوشته هات یکم افسردگی هست حتما پیگیری کن
عاشقتم دوست خوب کم حوصله من
ساینا طلا رو ببوس


بابا من هستم زهره جونم. مهد؟؟؟؟؟؟؟؟ تازه می خوام سرکارمم ساینا رو ببرم. آخه 4 تا 8-9 شب کدوم مهدی بازه گلم؟ افسردگی یک کمی بیشترش کاریه. از اینکه نمی تونم همه کارهامو هندل کنم عصبی می شم. به قول ساینا (اصاب خورد می شه) کم حوصله رو خوب گفتی. می بوسمتون
الهه مامان روشا جون
13 آبان 92 1:03
وای که من فدای اون حرف زدنت بشم .قرمزی میخوای چی کار آخه.به خدا شماها بی قرمزی یا به قول دوستت ماتیک هم خوشگلید.
آخی دلم باز شد مردم انقدر صدای مامانتو شنیدم.دلمم. کاملا آفتابی شد.از بس که من الان خوشحال یه عال ساینا جون میخواست که روی ماهشو ببینم.کلا تو این نصفه شبی هوای شمال
یعنی اون پیراشکیها خوردن داشته.
وای اونجا که بهش گفتی ژست بگیره خیلی بامزه است نمیدونم چرا یه لحظه یاد ملودی جون افتادم.خیلی شبیه افتاده.
چشم خاله الهه روشن تو سینک نشستی ؟رسما آسمون ابری شد.
بالکن خونه مامان جون چه باصفاست حیاطیه واسه خودش.
به به تغییر دکوراسیون اتاق ساینا جونم مبارکه بوفه و کتابخونه رو جابه جا کردین؟الان یه عدد فضول منتظره جوابه
کلا نمیدونم چرا ساینا جونم رفتارش انقدر شبیه خاله الهه شده؟منظورم اینه کلا جفتمون عشق کتب بیگانه ایم.
ای جان بلوز قرمزه رو پوم براشون تنگ شده از طرف من ببوسشون و سلام مخوص برسون.مانت خیلی دلشیدی واسش مبارکش باشه چه بهش میاد ماشالا.یه ذره هو بهش بزرگه.
ای جان نرگس ما
قربون اون لاک پاهات وبیشتر از اون قربونننننننننننننن اون پاهات بشم که ماشالا تپلین.
وای خدا اون کت شلواره چه بامزه شده به تنش.خیلی خوشتیپ شدی جیگر.نرگس پارسال یادته اون عکسه؟یه مقایسه کن.


یعنی خوب مثل دوستمم دیگه برای باباییشم قرمزی می زنه.جات خالی بود سر پیراشکی ها. انشاله یکبار بیای بدیم با هم خمیرش رو درست کنن برامون.
آخه خاله مامان منو و حساسیت. تو سینک که جای خوبیه. هههههههههههه
بله دیگه اتاقش خیلی بهتر شد اینطوری.
چیکار کنه دیگه کلا به بیگانه ها علاقه داره. می دونی که (چشمک)
وای راست می گی ها. کلا باید برم عکسا رو دوباره نگاه کنم .
می بوسمتون یه عالمه
sima
18 آبان 92 7:41
شیرین زبون خوشگل ... میبوسمش


ممنون عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوای خدا می باشد