700روزگی نفسمممممممممممم
سلام نفسممممممممممممممم
تو این یکماه به لحاظ حرف زدن خیلی پیشرفت داشتی. کاملا جمله می سازی و بیشترش مفهومه . خوبیش اینه که فقط من یا پدر متوجه نمی شیم بلکه همه می فهمن تو چی می گی. علاقه و دوست داشتنت رو به وضوح نشون می دی. کاملا هدفدار هر کسی رو که دوست داری می بوسی. تمامی جمله ها رو اگه کسی بگه یا توی تی وی بشنوی تکرار می کنی. مثلا همین دیروز تو بالکن بودی که یه آقایی گفت علی بیا تو هم بلند گفتی علی بیا. طوریکه گفتم الان علی می یاد خونمون.
به طرز عجیبی تی وی می بینی و منم خیلی کار دارم فعلا چیزی نمی گم. ولی موقتیه چون وقت بازی نیست تو هم رو می یاری به تی وی.
امسال هم یه روز کودک خوب داشتیم به همراه پدر و البته مادربزرگ ها که کلی ازشون کادو گرفتی و اونقدر براشون دلبری می کنی که نگوووووووووووووو
عاشق قرمزی هستی یعنی رژ رو خیلی دوست داری منم یه کرم لب بیکار داشتم دادم به شما قرمزی بزنی می گی رادین گفته قرمزی بزنم یعنی می خوام قورتت بدم بعدم می خندی و فرار می کنی.
رفتیم مرکز خرید صداها بلند بود همه اش می گی بلند می یاد ، صدا بلند می یاد، از مغازه صدا بلند می یاد و با تعجب می گی.
ماه پیش یکبار سعی کردیم پروژه پوشک رو شروع کنیم ولی اصلا همکاری نمی کنی. کلا منم زیاد حوصله ندارم باهات سروکله بزنم. فعلا گذاشتیم کنار. یعنی پوشک رو دوست داری و اصلا دلت نمی خواد بری توالت. فعلا مشغول بالا بردن اعتماد به نفستیم که در رفتن توالت خیلی موثره و البته یک کتاب خریدم که آموزش توالته. امیدوارم با خوندنش به راحتی جواب بگیرم.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر به لحاظ تغذیه عالی هستی. یعنی همه چی می خوری. انواع گوشت. ماکارونی. برنج های مخلوط، شیر روزی یک لیوان رو راحت می خوری. اصلا سراغ چیپس و پفک نمی ری. پاستیل دوست نداری. اسمارتیز رو تازگی ها شناختی که البته تا حالا کلا دو بار بهت دادم. بستنی رو کمی دوست داری البته منم زیاد اصراری ندارم دوست داشته باشی چون شیرینه مادر و روی ذائقه شما تاثیر داره. فقط شکلات رو دوست داری اونهم یکدونه بیشتر نمی خوری بعدشم زود می گی دندونام خراب می شه و آب بده و دندونات رو مسواک می زنی.
وقتی موهاتو شونه می کنم(که البته اصلا خوشت نمی یاد) و بعدشم می بندیم. رو به من می شی می گی خوشگله منم می گم خیلی خوشگله خیلی.
تازگی ها اسم ما رو تکرار می کنی البته ما دوست نداریم به اسم صدامون کنی ولی اونقدر بامزه می گی که من کیف می کنم.
یاد گرفتی تنهایی از تختت می یای پایین. البته وقتایی که من نباشم.
دوست داری عروسک هات باهات حرف بزنن. با هم اسم گذاشتیم روشون و الان نمایش بازی می کنیم.
روزانه های کبات هنوز ادامه داره و بیشتر شده. دیگه کتاب های می می نی برات جذابیت نداره. کلی کتاب جدید خریدیم. بعضی هاشونم داستان کوتاهن که خیلی دوست داری. و شاید روزی 50 بار حداقل برات کتاب بخونم. گاهی می گم ساینا 5 دقیقه دیگه کتاب بخونیم می گی الان و خیلی محکم می گی
رفتیم برات کفش بخریم دو جفت رو پوشیدی و بعد درشون آوردی گفتی خوشگل نیستن ، اینو می خوام (اشاره به کفش خودت) پوشیدی و از مغازه رفتی بیرون. قیافه من و پدر دیدنی بود.
اول ماه 10 روزی سرما خورده بودی که بیچاره شدیم رسما. آبریزش بینی داشتی خیلی زیاد طوریکه روزی 20 بار پوآر می کردیم ولی فایده نداشت. تا اینکه یه شربت ضد حساسیت بهت دادم کمی بهتر شدی اما فکر کنم باید دوره اش تموم می شد. خلاصه خیلی بد بود چون دور بینی کوشولوت درد گرفته بود. بگم که به استامینوفن شدیدا حساسیت داری. حتی به شیاف. چنان بر می گردونی که اینبار حتی با آمپول هم بهتر نشدی. خدا رو شکر که به خیر گذشت.
بلاخره اجازه دادی پدر پای شما رو لاک بزنه. خیلی دوست داری. ولی خوب ضرر داره برای همینم همین یکبار بود.
صندلی می یاری می ری بالا تا دستت برسه به کتاب ها بعدشم یه کتاب رو بر می داری می گی اینو دوس داره
خیلی دختر خوبی شدی به قول خودت دخت یعنی ماه شدی. اشکال از منه که زیاد حوصله توضیح دادن ندارم برعکس پدر. و شما فقط نیاز داری بارها و بارها چیزی رو بهت توضیح بدم. مثلا چاقو و قیچی رو حتی اگه دستتم بدم می گی خطری و می دی به من البته نه همیشه باید هنوزم مواظب باشم.
تصاویر جا مانده از شهریور
مشغول درست کردن خمیر پیراشکی
گفتم برام ژست بگیر عکس بندازم
اولین باری که موهاتو نیمه بستم ولی خوشم نیومد.
6 صبحه بیدار شدی و گفتی صبحانا و نشستی کره نوش جان می کنی
منم بی حوصله بودم سفره پهن کردم و ببین چطوری برات گل سر زدم.
دیگه تو ظرف شستن کمک می کنی
تا می خوام ظرفا رو بشورم می گی بالا بالا
وقتی هم ظرفشویی پر باشه می گی جا ندایه
همه ظرفا به جز چینی ها رو آب می کشی می گی چینی میشتنه(می شکنه)
از اون روزهایی که می چسبی به مامان و فقط می گی بغل مامان
بالکن خونه مامان جون
شما داری گلها رو آب می دی
جوجه کبوترهایی که حالا دیگه بزرگ شدن و شما خیلی دوستشون داری.
داری گل بو می کنی
عس نگیر
استراحت پس از آبیاری گل ها
اینو یا صندلی تو می ذاری زیر پات می ری بالا کتاب بر می داری
مشغول مطالعه البته به زبان انگلیسی
لگوهای زمان کودکی پدر که خیلی دوستشون داری
اولین باری که موهاتو دم موشی کامل بستم آخه همیشه فقط بالای سرت رو دوتایی می بندم
شما و مادربزرگ
پولها رو می بینی رفتی از تو کیف پول مادریزرگ در آوردی. عاشق پولی
یکروز تو بوستان . البته کمی سوار می شی و بعد پیاده می شی خودت هل می دی
عاشقتیممممممممممممممممممم
هر بار با پدر می ری شیرینی فروشی یک کلاه تولد می خری. عشق نون خامه ای هستی.
خوب ما این به اصطلاح پلنگ رو براتون خریدیم البته حالا بهش می گی اسب. سوارش می شی روش می پری و خلاصه عاشقش شدی.
مسواک جدیدت که چون به مسواک های ما علاقه زیادی داری مجبور شدیم برات مسواک بزرگ بخریم.
عاشق بادکنکی. اینهم یه بادکنک یا به قول شما باغ بزرگه
اینهم بگم جاکفشی خونه از دستت در امان نیست و مرتب درش رو باز می کنی و دمپایی می پوشی و می گی بِییم بی یون (بریم بیرون)
یکبار رفتی سر کشو پوشک ها و یکی رو اینطوری بستی آوردی دادی به من. باورم نمی شد.
یکروز دیگه خمی بازی
شما و عشق من
خاله به فدای چشمات.
دختر خوشتیپم
لباس جدیدی که مامان جون بافته
پارک جهانشهر- عاشق این چرخ مسگری هستی و کلا هر چیزی که بچرخه
در حال پوست کندن تخم مرغ یا به قول شما مُغ
البته بعدش پشیمون شدم چون تمام پوست ها با تخم مرغه مخلوط شد. دفعه بعد دو تا آب پز می کنم.
اولین باری که لاک زدی
و اینهم سُ سُ سواری شما
ممنون از همه دوستای گلم که بهمون سر می زنن. من و ساینا خیلی زیاااااااااااااااد دوستتون داریم.