روایت تصویری از 20 ماهگی- اثاث کشی به کرج
سلام نازنینم
چند روز دیگه 21 ماهه می شی و تو این ماه اونقدر اتفاقهای جورواجور افتاده که من اصلا وقت نکردم زودتر بیام و بیست ماهگیت رو تبریک بگم. ماشاله خیلی شیرین و دلبر شدی خیلی زیاد . کاملا حرفامون رو می فهمی. خیلی خوب همه چیز یادت می مونه حتی چیزهایی که مال چند ماه قبله.
29 تیر 92 در حال دیدن عمو پورنگ که عاشقشیییییی
متاسفانه این ماه خیلی تی وی دیدی. منم چون خیلی کار داشتم می ذاشتم ببینی.
این عکسو فقط به خاطر لبات گذاتم.
تی وی دیدن رو داری؟؟؟؟
عاشق خنده های زورکیتم.
7 یا 8 مرداد خونه عمو جون که عاشق سرسره شدی.
داریم با خاله مینا و رادین جونم می ریم پارک
وروجک ها
یعنی عاشق الاکلنگی زیادها
عاشقتم خاله جون
عشقای من کنار هم نشستن البته هر کدوم سرشون به کار خودشونه
تو اثاث کشی خیلی بهت خوش می گذشت کلا خونه بهم ریخته شده بود هر کاری می خواستی می کردی به خیلی چیزها دسترسی داشتی و اینکه کارتن ها رو پله می کردی می رفتی بالا.
اولین بار استفاده از رنگ انگشتی
بدیش اینه که رو دیوارم برام نقاشی می کنی.
وقتی هم دستت رنگی می شه می گی بشور.
و بلاخره روز شنبه 18 مرداد بعد از اثاث کشی که با هم رفتیم آتشگاه.
خیلی خوش گذشت. ممنون عمو جون. ممنون خاله جون.
فدای لبخندت
و اینهم یه مامان نیمه خسته
پنجشنبه به خاله مینا زحمت دادیم شما رو گذاشتیم پیشش تا به کارها برسیم شما هم حسابی با خاله جور شدی. طوریکه وقتی اومدم اصلا از بغل خاله مینا نمی یومدی پایین. کلا می خواستی پیشش بمونی. اولین اسمی هم که راحت و بدون اشتباه گفتی مینا بود. الانم همه اش راه می ری می گی: عمو سُرسُر مَنو یعنی عمو سرسره خریده ممنونم و در خونه رو نشون می دی می گی : خاله یعنی بریم پیش خاله مینا.