عکسای قبل از دو سالگی
پدر می خواد کاری کنه شما سوار بشی و شما نههههههههههههههه
آخه دو تا دختر دو تا پسر رو هل می دن!!!!!!!!!!!!!!!!
یکروز مطب عمویاشا
ببین با آقا کابینتی چه کردی؟
این که تو دستته اهرم در کابینته
و اینجا داری بقیشونو از تو پلاستیک در می یاری
و نمی دونم چی برداشتی داری توضیح می دی مال آقاست
و اینجا داری با آقا حف می زنی
خانم دکتر آینده
و اینهم ماژیک هایی که الان دیگه عمو می دونه چرا نمی نویسن!
یکروز که هوس کردیم بریم در ارتفاعات
نون خالی می خوردی فقططططططط
برغان
و این شلوارت که الان که این پستو می نویسم برات کلی کوتاه شده. ماشاله
حسینیه برغان خیلی قدیمی بود.
دقت کنید به لبای قرمزی زده ساینا. خودش اینکارو کرده
و گوشه ای از شیطنت های تو
ژیله دامنی که مامان جون بافته و خیلی هم بهت می یاد و دوستش داری
و عششششششششششششششششق من
تو ماشین وقتی آفتاب می خوره به چشمات می گی آفتاب بویو
ما هم عینک گرفتیم ولی فرقی نکرده بازم می گی آفتاب بویو