ساینا گلیساینا گلی، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

آوای خدا

آرام جانم

حس و حال عجیب این روزهای من یادآوری هر روزه سال 90 مو به مو، جزء به جزء و تو که حالا شدی هم صحبت کوچولوی من. نمی تونم بگم انگار همین دیروز بود. خوب که بهش فکر می کنم و همه خاطراتم رو عمیق مرور می کنم می بینم نه خیلی هم زود نگذشت. تو یه نوزاد کوچولو بودی خیلی کوچولو و حالا یه خانم شدی. خیلی خانم. فهمیده، مودب و ...و من به تو می بالم و به خودم برای داشتن همچین دختری. با تو همه چیز خوبه خیلی خوب. عاشقتم و با لحظه لحظه بزرگ شدنت بیشتر و بیشتر می شه. ممنون که اومدی و ممنون که این حس قشنگ رو به من دادی.   13 ماهگی 14 15    17    18 19 20 21  22 23 ...
1 آذر 1392

700روزگی نفسمممممممممممم

سلام نفسممممممممممممممم تو این یکماه به لحاظ حرف زدن خیلی پیشرفت داشتی. کاملا جمله می سازی و بیشترش مفهومه . خوبیش اینه که فقط من یا پدر متوجه نمی شیم بلکه همه می فهمن تو چی می گی. علاقه و دوست داشتنت رو به وضوح نشون می دی. کاملا هدفدار هر کسی رو که دوست داری می بوسی. تمامی جمله ها رو اگه کسی بگه یا توی تی وی بشنوی تکرار می کنی. مثلا همین دیروز تو بالکن بودی که یه آقایی گفت علی بیا تو هم بلند گفتی علی بیا. طوریکه گفتم الان علی می یاد خونمون. به طرز عجیبی تی وی می بینی و منم خیلی کار دارم فعلا چیزی نمی گم. ولی موقتیه چون وقت بازی نیست تو هم رو می یاری به تی وی. امسال هم یه روز کودک خوب داشتیم به همراه پدر و البته مادربزرگ ها که ک...
29 مهر 1392

22 ماهه شدی

669 روزگیت مبارک عزیزم تو این مدت خیلی بزرگ شدی خیلی فهمیده . همه حرفامون رو می فهمی. بله و نه هدفمند می گی. جمله می سازی دو یا سه کلمه ای. مثلا می گی بالشِ بابا ، بغل مامان ، خاله مینا..... فدا.... می یاد ، تا تا عباسی خدا نندازی می گم کیو نندازه می گی ساینا می گم اگه خواست بندازه کجا بندازه؟ می گی بغل می گم بغل کی؟ می گی مامان شیطوبلایی ، طلایی بابا، کی بود؟ ، در بسته، فشا نده (فشار)، نی نی خوابید صدای تی وی رو که کم می کنم می گی زیاد دست می زنن می گی تشیق و تو هم دست می زنی گفتم، گفتی ، گفت رو می گی البته نه پشت هم هر چیزی که نباشه می گی نیست ... پیشی برد هر کاری رو که نتونی انجام بدی می گی نمیشه ...
29 شهريور 1392

روزشمار زندگی ماه هجده و نوزده

  اردیبهشت مامابُزُگ 31 اردیبهشت آب بازِ - برای اولین بار موهاتو از پشت بستم 1 خرداد مینو = میمون- مَنو = ممنون- پَلو = پنگول 7 خرداد برای اولین بار به لوازم آرایش دست زدی. سایه چشم رو می مالیدی رو لپات 8 خرداد موز- به هر چیزی که می چرخه می گی = آقالو - الا = الله - تِش = کش 9 خرداد دندون های پیشین جانبی بالا روئیت شد. 10 خرداد دندان های آسیاب کوچک اول بالا روئیت شد. 11 خرداد کار= کا - لپ= لپ - زابا = زیبا- بیس = بیست- عالی= عالی - بَس = بسته - اطو= اطو 13 خرداد دندون پیشین جانبی سمت راستت روئیت شد. آرتا= آتا 14 خرداد قرص= قص 17 خرداد آینه اولین باری که به وسایل خودت عکس ال...
27 تير 1392

پانصد و هفتاد و شش روزگیت مبارک

ساینا و خرداد اول این عکس جنجالی پسر عمو و دختر عمو رو بزارم که یادم رفته بود. و اینهم اون روزیکه دوستای وبلاگیمون اومدن خونمون. ساینا رو گذاشته بودم تو تخت تا اتاقش رو بهم نریزه. اینجا داری می گی الو. یعنی اون تلفنه؟؟؟ خوب چیکار کنم؟ این پروانه ها رو بگیرم بهتره کمی هم جلوس کنیم روی صندلی (هنوز به پروانه ها فکر می کنه عشقم) خسته شدم چرا دوستام نمی یان. کمی لالا کنم آخ جون اولین دوستم درسا خانوم خوشگل و دومین دوستم روشا جون دوست داشتنی و سومین دوستم هیلدا خوشگل خوش تیپ و اینجا همه با هم مشغول بازیییییییی و در ادامه همان روز نی نی ها رو خواب کردیم و رفتیم رستوران و روشا ج...
29 خرداد 1392

17 ماهه شدم

تا شب می یام. الان نمی زاری بنویسم. تو این ماه چه کارایی یاد گرفتم: 1 فروردین دومین عیدت مبارک. انشاله 200 تا عید رو ببینی قشنگم 4 فروردین برای اولین بار گفتی پارک : پاک 7 فروردین کلمه های اختراعی ساینا که نمی دونم معنیش چیه. آنوما و ززابا اینقدر خوشگل می گی که نگو. 8 فروردین اولین دمپایی 10 فروردین موبایلم داغون شد. زدی زمین دیگه روشن نمی شه.  15 فروردین 500 روزگیت مبارک. شروع دوره دوم ریاضی. اولین شهربازی 16 فروردین خودتو برای بابا لوس کردی و می گی بابایییییییی. یه مامانم بگی ضرری نداره ها. 17 فروردین اولین بار که گفتی قوقو = صدای خروس 18 عاشق کالسکه ات شدی. اگه باز ببینیش سوار بشیم و من شما رو راه ببرم. 19 فرور...
4 ارديبهشت 1392

روزشمار زندگی ماه شانزدهم

١ اسفند جلوی موهاتو صاف کردم. چهارپایه می زاری زیر پات می ری رو مبل. یاد گرفتی بغض می کنی. 2 اسفند برای اولین بار خودت سعی کردی لگو بسازی. 4 اسفند روی نوک پاهات راه می ری 5 اسفند برای اولین بار گفتی هاپ هاپ 7 اسفند می ری تو کریر الاکلنگ بازی می کنی. 9 اسفند برای اولین بار عسل رو خودت خوردی. با انگشتات می زاری لای نون و لقمه می کنی. 10 اسفند مدادرنگی هاتو از تو جعبه ر می یاری و دوباره می زاری تو جعبه و سعی می کنی درشو ببندی. برای اولین بار به شما ژامبون دادم. 12 اسفند برای اولین با آبگوشت خوردی 13 اسفند شیشه مولتی ویتامین رو شکوندی. کلاهت رو گذاشتی رو سرت که بریم دَدَ. از پله های سرسره چهاردست و پا رفتی بالا. دوره اول ریاضی ...
14 فروردين 1392

روزشمار زندگی ماه پانزدهم

30 بهمن برای اولین بار از پله های سرسره پارک رفتی بالا.البته با کمک مامان. برای موبایل پیامک می یاد می گی (بوو) یعنی یه خبری هست بدو جواب بده. هیچ خبری نیست مادر همه تبلیغاتیه. 31 بهمن با دستمال کاغذی دهنتو پاک می کنی. 3 بهمن دو تا دندونهای بالایی با هم نیش زدن 4 بهمن رفتیم تولد درسا جون 5 بهمن می گی (نیس) یعنی نیست. 8 بهمن اسکن هسته ای مهر برای کلیه خدا نصیب نکنه. رفتیم پیش عمو سعید. 10 بهمن اولین کفشهای عشقم رو خریدیم. اولین بار رفتیم پاساژ فاطمی 12 بهمن سبد خرید رو هل می دی آخه قد شماست؟ 13 بهمن بالاخره خاله الهه جون اومد خونمون. خیلی خوش گذشت. 14 بهمن پیشی ها صدا می کنن می گی (مَ مَ) و با انگشت نشون می دی. 16 بهمن ب...
7 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوای خدا می باشد