ساینا گلیساینا گلی، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

آوای خدا

17 ماهه شدم

1392/2/4 9:52
نویسنده : سمیرا
517 بازدید
اشتراک گذاری

تا شب می یام. الان نمی زاری بنویسم.

تو این ماه چه کارایی یاد گرفتم:

  • 1 فروردین دومین عیدت مبارک. انشاله 200 تا عید رو ببینی قشنگم
  • 4 فروردین برای اولین بار گفتی پارک : پاک
  • 7 فروردین کلمه های اختراعی ساینا که نمی دونم معنیش چیه. آنوما و ززابا اینقدر خوشگل می گی که نگو.
  • 8 فروردین اولین دمپایی
  • 10 فروردین موبایلم داغون شد. زدی زمین دیگه روشن نمی شه.
  •  15 فروردین 500 روزگیت مبارک. شروع دوره دوم ریاضی. اولین شهربازی
  • 16 فروردین خودتو برای بابا لوس کردی و می گی بابایییییییی. یه مامانم بگی ضرری نداره ها.
  • 17 فروردین اولین بار که گفتی قوقو = صدای خروس
  • 18 عاشق کالسکه ات شدی. اگه باز ببینیش سوار بشیم و من شما رو راه ببرم.
  • 19 فروردین بلد شدی از جوبهای کوچولوی تو پارک رد بشی
  • 20 فروردین. درختت شکوفه داده.
  • 23 فروردین اولین باری که رفتی باغ و مرغ رو با استخوان دادم بهت.
  • 25 فروردین اولین باری که به همراه بابایی رفتی ماشین سواری. کلمه اختراعی جدید دیزدو
  • 26 فروردین اولین باری که خرس صورتیت رو آوردی تا با هم ناهار بخورین
  • 27 فروردین. ساینا بریم حموم می دویی تو حمون و می گی آب. می ری تو حموم شامپو بدنت رو خالی می کنی تو وان کف درست می شه. بعد همون کف ها رو با دست بر می داری می مالی به خودت یعنی دارم خودمو می شورم.

 

عید دیدنی ها اصلا برات جالب نبود . مگر جاهای آشنا که خیلی دوست داشتی. از اول سال تخم مرغ و پرتقال رو لب نمی زنی. دوباره شروع کردی به موز خوردن.

صبح ها می یای ما رو بوس می کنی و ناز می کنی تا چشمامونو باز کنیم.

تازگی ها از لالایی خوندن بدت می یاد تا می خونیم گریه می کنی. البته اول بغض.

هنوزم به شدت به کتاب علاقه داری کتابهای می می نی رو هم برات گرفتم . مامان ژالهه هم چند تایی برات خریده که هر روز می خونیم.

بیشتر وقتها از اتفاقهای روز گذشته یا صبح برات تعریف می کنم با دقت گوش می دی و انگار داری اونها رو مرور می کنی.

تو این ماه عادت که نه ولی دوست داری ظهر ها که می خوابی بچسبی به من. دقیقا سرتو می زاری رو بازوم و می چسبی به من. کیفی می ده که نگوووووووووووو. نفسهات می خوره بهم .

هر صدایی که از پله ها می یاد می گی بابا. یعنی بابا اومد بدو بریم در رو باز کنیم.

دوست داری نودالیت رو خشک خشک بخوری.

وقت هایی که هیچ بازی نداشته باشیم. شعر حسنی تو موبایلم و نردبان بسیار کمک کننده هست. البته تاپ که هنوز حرف اولو می زنه.

یه تاپ جدید هم برات گرفتم چون قدیمیه هم کوچیک بود و هم خطرناک.

هنوزم باید گوشت رو چرخ کنم تا بخوری. غذای خشک رو فقط خودت می خوری و اگه من بزارم دهنت نمی خوری.

کلمات:

بالا = بالا

2 = دو

10 = ده

باد = باد

بارون = باد

پا = پا

دست = دس

آب پاش = آب پا

بغل = ققل

باغ = باغ

ماهی= مایی

اولین عکسی که از خودت انداختی

ساینا و عینک

داری کبوترها رو نشون می دی.

اینجا اولین باری که رفتیم باغ.

باغ یکی از دوستای بابایی که خیلی خیلی جای قشنگی بود.

اینهم آریو جون دوست جدیدت. 9 ماهشه و بسیار خوش خنده و خوش اخلاق

داشتم به شما ناهار می دادم که اینطوری خوابت برد.

عاااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم.

سه چرخه شما که مامان بزرگی براتون خریده. ممنونیم و اولین باری که باهاش رفتی پارک

راستش آبرومونو برده بودی هر جا سه چرخه می دیدی جیغ و گریه به راه بود.

بذار کفشامو در بیارم خسته شدم دیگه

ذوق برای پیشی ها

طبق معمول پیشی دیدی.

این پارک جلوی خونه ما پر از پیشی و کلاغه. فراوووووووووون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

یاسی خاله هیلدا
29 فروردین 92 13:43
17 ماهگیت مبارک عشقم
دمپاییت مبارک عززززیزم چه جالب مامان منم هفته پیش برای هیلدا دمپایی خرید
یه عالمه میبوسمت عشقم



میسی خاله ای.
ممنون مهربونم. دوست دارن دیگه. کارای آدم بزرگا رو می کنن.
ما هم یه عالمه می بوسیمتون.
مامان آرشیدا کوچولو
29 فروردین 92 16:48
قبون این وروجک بازی و قر و فرت
مامانی تازه به ساینایی گوشت مرغ رو با استخون دادی اینقدر مطالبت زیادی موندم برا کدوم بنویسم خــــــــــب


قربون شما. به قر و فرهای دوستم که نمی رسه.
نه زهره جون بهش داده بودم ولی این اولین باری بود که خورد. ای جونم. شما همین که اومدی قدم رو چشمای ما گذاشتی. بووووووووووووووووووس
مامان آرشیدا کوچولو
29 فروردین 92 16:49
اما یه عالمه بوس که میتونم براش بفرستم


ما هم کلی بوووووووووووووووووووووس
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
30 فروردین 92 23:08
جون دلم 17 ماهگیت مبارک.الهی من فدای اون قدم زدنت تو پارک بشم.
ماشالا کلی واسه خودت کلمه بلد شدی و کلی شیرین زبون شدی.من که دلم ضعف رفت فقط میتونم بگم آی لاو یواینطوری یه یادآوری هم به مامان نرگس میشه
وای خیلی با عینکه با مزه شدی.عینک شناست دیگه؟
چتریاشو ماشالا بلند شده.الهی بگردم
تو عکس آخرم مثل دوستت که سر صحبتو با همه کس و همه چی باز میکنه داری سر صحبتو با پیشی باز میکنی
نرگس جون ما هم آپ کردیم.بیا پیشمون خوشحال میشیم(عین غریبه ها که مدتهاست از حال هم بی خبرن.آخه بگو الهه وبلاگ تو چه جذابیتی واسه من داره من که همه چی رو میدونم دیگه چیو بیام بخونم و ببینم)


21 ماهگی روشا جونم مبارک.
خدانکنه خاله ای. ای جان این آلا گفتنش ما رو کشته با کلی ناز می گه. نه خاله جون عینک عروسکشه.
یواش یواش باید به فکر کوتاهی مجدد موهاش باشم.
عاااااااااشق پیشیه. با داستان پیشی غذا می خوره.
ای خواهر نگفته ما روزی بیست بار اونجاییم. نه بابا قرار شد سورپرایزم بزاریم. زنبورها خیلی جالب بود.
یه عالمه بوووووووووووووس
خاله مینا
30 فروردین 92 23:12
17 ماهگیت مبارک جیگر...چقدر زود می گذره و شما نی نی ها تند تندی بزرگ می شین...عکسات خیلی خوشگله...مخصوصا عکسای پارک ....ایشالاه همیشه به گردش و خوشی باشی جوجو...کلی بوس از طرف خودمو رادین و عمویی..


ممنون خاله مینا مهربووووووووونم. مامانمم همه اش همینو می گه.
میسی خاله ای. هنرهای باباییه.
ما هم روی ماهتونو می بوسیم. بووووووووووووووووووس
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
30 فروردین 92 23:27
وایییییییییییییییییییی آنلاینی.خداییش خیلی با هم تفاهم داریم.من از خنده روده بر شدم فکر کنم چند روزی میشه جفتی چراغ خاموش آنلاینیم.فکر کنم از چت کردن با هم بیزاریم


آره دیگه. منم کلی خندیدم. همون چراغ خاموش بهتره (چشمک) نه بابا بیزار که نیستیم. آخه تلفن به این خوبی. بوووووووووووووووووووووووووس
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
30 فروردین 92 23:43
الان همه رو تایید میکنم.


ای جونم. جسارت شد ها. بووووووووووووووس
نسیم-مامان آرتین
31 فروردین 92 8:58
جینگیل خاله 17 ماهگیت مبارک


بووووووووووووووووس
فاطمه (مامان آیلین)
1 اردیبهشت 92 9:04
17 ماهگی دوست کوچولوی قشنگمون مبارک


میسی خاله مهربونمممممممممممم. بووووووووووووووووووووووووس
مامان سارا
1 اردیبهشت 92 16:48
سایناجونم 17 ماهگیتم مبارک انشاالله 120ساله شی خاله جون


ممنون خاله مهربونم. بوووووووووووووووووس
متین من
1 اردیبهشت 92 17:51
17 ماهگیت مبارک عزیز دلم چه کارای خوبی بلد شدی گلم وای چه عکسای نازی گرفتی می بوسمت خاله بووووووووووس


ممنون خاله مهربونم. نی نی ها کلا کارای خوب خوب بلتن دیگه. بوووووووووووووووووس
مامان سونیا
2 اردیبهشت 92 10:00
17 ماهگیت مبارک خوشگل خانم شیرین زبون


ممنون عزیزم. بووووووووووووووووووووووس
مامان آویسا
2 اردیبهشت 92 18:03
17 ماهگیت مبارک عسل خاله
ای قربون اون لبهات عکاس کوچولو
چقدر از عکسات میشه فهمید که یزرگ شدی و قد کشیدی عزیزم


میسی خاله ای
خدانکنه عزیزم.
میسی مهربونم. تند تند بزرگ می شن دیگه و ما هم پیرتر. البته خودمو می گم دور از جون شما.بوووووووووووووووووس
منا مامان الینا
3 اردیبهشت 92 8:57
17 ماهگیت مبارک عسلیم


قلبون اون نگاه قشنگت


قلبون اون لبهای خوشکلت که من همیششششششه عاشقشون هستم


چه خوردنی میشی وقتی عینک میزنی عزیز دلم





نرگس جون مگه تهران هنوز هواسرده که ساینا پالتو تنشه؟


اینجا که ما شبا کولر میزنیم!





عزیزم خصوصی ات را چک میکنی؟


ممنون مهربونم. خدانکنه عزیزم.

منم عاشق اون موهای فرفری و دماغ کوچولوی الینا جونمم

منا جونم پالتو نیست یه سوییشرته. زیاد کلفت نیست ولی اینجا هم هوا یکروز اونقدر گرمه که می پزیم. یکروز اونقدر سرده که باید کاپشن بپوشیم.

خوب شما تو گرمترین نقطه این.هوای خوب دارین. اکسیژن خالص. لذت ببرین.

می بوسمتون یه عالمه

خصوصی رو هم دیدم. چشممممممممممممممممممممم.






مامان ترنم کوچولو
22 خرداد 92 9:23
قربونت برم عزیز خاله ماشاله به این همه پیشرفت.چه عکسای نانازی.چه دخمل ملوسی


ممنون خاله مهربووووووووونم. بوووووووووس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوای خدا می باشد