ساینا گلیساینا گلی، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

آوای خدا

14 ماهگیت مبارک فرشته کوچولوی من

چهارده ماهگی ساینا جونم با یه سورپرایز همراه بود اونهم تولد هیلدا جوووووون. اولین نی نی که از وقتی تو دل مامانش بود با هم دوست شدیم. هیلدا جونم تولدت مبارک 91/10/28 ساعت 8 شب     و اینهم مهمون ویژه روز 91/10/29   ساینا و آرتا ...
30 دی 1391

تجربه هایی از غذا خوردن

وقت خیلی مهمه. من برنامه ریزی می کردم که ساینا بین 8-9 حتما صبحانه بخوره. اما گاهی نمی خورد یا گاهی معلوم بود که میل نداره. یه مدت فکر می کرم که به خاطر خوردن شیر بلافاصله بعد از بیدار شدنش سیر می شه و دیگه صبحانه نمی خوره. اما اینطور نیود اون فقط شیر رو در حد رفع تشنگی می خورد و بس. بعدا متوجه شدم که باید ساعت صبحانه خوردنش رو عوض می کردم یعنی بین 9 -10 بهتر صبحانه می خورد مخصوصا اگه یه چرت کوچیکی می زد یا آهنگ کلاسیک گوش می داد بهتر صبحانه می خورد. تازگی ها دوباره صبح که بیدار می شه بهش شیر نمی دم تا موقع صبحانه حسابی گرسنه باشه. تا بیدار می شه شیشه آب بالای سرش رو نشون می ده و می گه اِه یعنی آب بده. اوایل نون ها رو توی چایی خیس م...
28 دی 1391

سه سیب - یک سالگی- سری اول

1 2 اینو شاسی کردیم 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 91/8/23 ساعت 5 تا 8 شب آتلیه سه سیب برای اولین بار تجربه آتلیه کودک جالب و پرشور و البته پرکار بود. به نظرم عشقم اصلا همکاری نکرد ولی من بیشتر عکساشو دوست داشتم. تماما خودشه. عشقم کلا بازی می کرد اصلا کاری به کار عکاسی نداشت. خیلی بهش خوش می گذشت مخصوصا اولش که انرژی زیادی داشت. بدترین زمان براش وقتی بود که برای تعویض لباس آنتراک می دادیم. چون دوست داشت بازی کنه. عاشق اون سبد بودی. خیلی دوستش داشتی. کلا از توش بیرون نمی یومدی. عاشق ...
22 دی 1391

عفونت اداری و اولین دندون پزشکی

 آمد به سرم از آنچه می ترسیدم متاسفانه مدتی بود که عشقم اصلا لب به غذا نمی زد . پوشکش مخصوصا صبح ها بوی ادرار آدم بزرگا رو می داد که البته من از هر کسی سوال می کردم می گفت طبیعیه دیگه بعد از یه شب بو می ده. اما طبیعی نبود. دو بار بی دلیل تب کرد و هر بار فکر می کردن سرما خوردگیه ولی نبود .گاهی حسابی بی حال می شد. گاهی می خواست ادرار کنه زور می زد. نه همیشه وقتی خیلی مایعات می خورد خیلی به نظر طبیعی می اومد ولی نبود. خواب شبش خیلی خیلی بد بود و گاهی نیم ساعت یکبار بیدار می شد. البته دکترش در معاینه 11 ماهگی براش آزمایش ادرار نوشت ولی من از اونجاییکه اون موقع حال عمومیش خوب بود نبردمش برای آزمایش (سهل انگاری کردم مادر). دو...
21 دی 1391

سال 2013 مبارک

همیشه نزدیکی های سال نو میلادی تو خیابون میزرای شیرازی غوغایی می شه. تمام کارت فروشی ها و اسباب بازی فروشی ها دکورشون رو تغییر می دن. فکر می کنم تنها جاییکه تو تهران می شه اثری از سال نو میلادی دید همین جاست. البته قبل از سال نو و تا چند روز بعدش هم دکوراشون بود ولی ما به خاطر آلودگی هوا از خونه بیرون نمی اومدیم تا بالاخره دیشب یعنی 8 ژانویه رفتیم تا از دکورهای زیبای مغازه ها عکس بگیریم. عشقمو وقتی می زاشتیم رو زمین می خواست بدو بدو کنه. یه ذوقی می کرد که نگو ببخشید مامانی کفشات یادمون رفت. آخه فکر نمی کردم یه دقیقه بمونی رو زمین بدویی. دوستت دارم عشقم سال نو میلادی رو هم به همه تبریک می گم. امید...
19 دی 1391

شروعی دوباره

سلام عشقم چند روزی بیشتر به ساختن اولین سالگرد وبلاگت نمونده و من دارم دومین وبلاگ رو برات می سازم. روزیکه اولین وبلاگ رو ساختم : هدفم این بود که دانسته ها یم را با بقیه مامانها به اشتراک بزارم و از اونها مطالب مفید یاد بگیرم. هدفم این بود که بنویسم آزادانه و بدون محدودیت. کاغذهای این دفتر مجازی بهم اجازه می ده تا می تونم عریض و طویل بنویسم بدون اینکه نگران کمبود فضا باشم. هدفم این بود که دوستانم و اونهاییکه به خاطر مشغله زندگی وقت نداریم زیاد بهشون سر بزنیم تو رو ببینن و مثل ما از بزرگ شدنت لذت ببرن. هدفم این بود که دوستای خوب پیدا کنم. به بیشترشون رسیدم و اما به دلایلی مجبور به شروعی دوباره شدم. نمی دونستم ...
18 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوای خدا می باشد