92/4/7- گلابدره
صبح زود در حال دیدن حسنی که بهش می گی حَسَ
در حال پریدن روی تخت
آخه نمی شه من بالا باشم شما پایین!
آماده شدیم که بریم و طبق معمول من و شما از پله ها می یاییم پایین چون تا می ری بیرون می گی پله
اوایل می ترسیدی و تا من نمی یومدم نمی رفتی پایین ولی الان دیگه ترس چیه؟؟؟؟
رادین خوش تیپم و خاله مینا جون
بابا و عمو جون در حال بالا اومدن از 120 پله (البته به گفته یکی از محلی های اونجا)
در حال خوردن پفیلا و البته تعارف کردن به هم.
یعنی مفهوم مالکیت رو یاد گرفتی اساسی.
از اونجاییکه امروز چیزی رو به رادین نمی دادی. این از عجایبه که داری لیوان رو بهش می دی. ببین خودشم تعجب کرده.
اینجا هم چون اجازه نمی دادیم نزدیک آتیش بری اونقدر برای بابا دلبری کردی تا رفتی تو بغلش.
رادین جون در حال خوردن چای که خیلی دوست داره
دقیقه ای چشم ما رو دور می دیدی پا به رهنه می دویدی روی سنگ ها
ماجراهای شیرین گندمک خوردن شما و رادین
و ادامه ماجرای مفهوم مالکیت
داری توپ رو از دست رادین در می یاری. ببین معلومه معترضه.
آخه اینها که توپ های شما نیست.
بچه های عصر تکنولوژی
و بلاخره 5 عصر که وقت شد عکس بگیریم.
شما نیستی چون غش کردی از خواب دقیقا پشت بابایی خوابیدی.
اینجا هم وسط خوابت بود که بیدار شدی و بابایی اصرار که از شما هم عکس بگیریم.