شب درختکاری
خیلی دوست داشتم برات درخت بکارم. پارسال خیلی کوچولو بودی و نمی شد اما امسال به بابایی گفتم برات درخت بگیره. البته بابایی سه تا درخت به نیت سه تاییمون گرفت. چون باغچه حیاط ما کوچیکه گلدون خریدیم. البته روزهای آخر سال اینقدر بابایی دیر می اومد که مجبور شدیم ساعت ١٠ شب روز ٢٥ اسفند درخت ها رو بکاریم.
من آماده شدم برم درختکاری
رفتی سمت در که بریم بیرون.
چه خوشی می گذروندی شما. آخه باید الان خواب می بودی.
اولش که رفتی تو گلدون خوشت اومده بود اما بعدش گریه.
مامانی در رو باز کنیم بریم پارک
کمک به بابایی
مبهوت از دیدن پیشی.
خودم بلتم کمک کنم. ببین چه راحته
خاک بازی
تشکر از بابایی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی