پایش رشد 18 ماهگی
سلام دلبندم
چهارشنبه 8/3/92 ساعت 5:15 با خانم صمدیان وقت داشتیم.
خیلی خوب بود مثل همیشه. البته اینبار مسائلمون کلی تر و بزرگتر بود.
- اینکه شما البته من حس می کنم نمی تونی حقت رو به اصطلاح بگیری. یعنی کلا من می ترسیدم شما رو با بچه های بزرگتر روبه رو کنم.
گفت اگه چند بار سعی کردی مثلا یک توپی رو از بقیه بچه ها بگیری و نتونستی که معمولا شما زود عقب نشینی می کنی. کمکت کنم تا اعتماد به نفست زیاد بشه و احساس سرخوردگی نکنی. گفت باید بهش یاد بدی. خلقیات بچه ها با هم فرق می کنه بعضی ها زود می تونن کاری که می خوان انجام بدن بعضی نه. گفت بچه ها معمولا از سن دو سالگی به بعد می تونن کمی تو بازی های گروهی شرکت کنن.
یه نکته اینه که شما علاقه ای به بازی با بچه های کوچیکتر نداری. بچه های بزرگتر و کلا آدم بزرگا برات جذاب ترن. البته طبیعیه. یه مسئله دیگه اینه که تو پارک نزدیک خونه ما قسمت زمین بازی بچه ها عموما مدرسه ای و از شما بزرگترن و به ندرت بچه کوچکتری می بینیم.
گفت مفهوم مالکیت رو بهت یاد بدم. چیزهای خودت رو بشناسی و بدونی مال توست. البته به این معنی نیست که به دیگران ندی.
- چند وقتی است که شما خیلی خیلی به من می چسبی. که البته مال اضطراب جدایی است اما گفت زیاد هم طبیعی نیست. شما دوست داری من همه اش کنارت باشم و باهات بازی کنم. حتی من بازی کنم و شما فقط نگاه کنی.
گفت چاره کار قایم موشکه که البته اصلا دوست نداری. زیاد بازی نمیکنیم. سعی می کنم بیشتر بازی کنم شاید دوست بداری. البته قایم موشک با اسباب بازی ها هم خوبه. و یه روش دیگه اینکه توی تشتی آرد یا برنج بریزم و زیرش اسباب بازی ها رو پنهان کنم تا شما پیدا کنی.
طرد کردن به هر نوعی کلامی ، احساسی و عملی ممنوع. هر جوری که باشه حتی احساسی شما می فهمی.
توضیح برای جدایی. البته منکه اصلا از شما جدا نمی شم. ولی خوب همون مثلا شب که می رم تو اتاق خودم بخوابم باید برات توضیح بدم یا از این اتاق به اون اتاق.
شایدم البته من فکر می کنم مسئله اینه که خونه ما از هیچ جایی به جای دیگه دید نداره. اگه من بهت نگم کجا می رم مدتی طول می کشه تا منو پیدا کنی و همین باعث نگرانیت می شه که شاید منو گم کردی. بارها دیدم از خواب بیدار میشی. می یای تو آشپزخونه برمی گردی تو پذیرایی می ری تو حموم و بعد می یای تو اتاق من.
گفت تلویزیون و سی دی ها در طولانی مدت وابستگی رو بیشتر می کنه. گفتم فقط پنگول رو می بینی. اونهم تیتراژ برنامه رو اونهم شده یکبار در روز.
- با لباس پوشیدن شما به هر صورت حتی برای پارک رفتن دچار مسئله بودیم شدید
گفت باید آروم باشیم. بی تفاوت. لباس ها باهات حرف بزنن. جوراب بیاد بره پای ساینا و از این حرفا که من باید قبلا دوره می دیدم برای اینجور چیزها چون اصلا بلد نیستم.
- شب ها یا حتی ظهر وقتی از خواب بیدار می شدی شدیدا گریه می کردی. با اینکه تو اتاق خودت می خوابی و با اوجا آشنایی.
گفت سریع به گریه شما عکس العمل نشون بدیم. اصلا نزاریم گریه کنی.
گفت مطلوب بچه هاست که همیشه کنار پدر و مادر باشن و این طبیعیه وقتی از خواب بیدار می شن و شما رو نمی بینن گریه کنن. راستش من چند باری سعی کردم که وقتی گریه می کنی جلو نیام شاید گریه شما بند بیاد اما بدتررررررررر شد.
- یک نکته دیگه هم اینه که بچه ها تو این سن کابوس می بینن. خواب می بینن پدر و مادرشون دارن اونها رو تنها گذاشتن و این یکی از دلایل گریه های شدید و بی دلیل بچه ها خصوصا شب هاست.
- دوست داری فقط من باهات بازی کنم. من نقاشی. من پازل . البته اینطوری نبودی. گفت شکل بازی رو عوض کنید. مثلا یه شکل دیگه از چیدت پازل یا حتی نقاشی. استفاده از رنگ انگشتی تو حموم. البته گفت بهتره روی کاغذ نقاشی کنه تا بچسبونید روی دیوار اتاقش.
یه نکته دیگه اینه که شما تو بازی کاملا آزادی و جالب اینه که خودت هم جای اسباب بازی ها تو می دونی و هم اگه بهشون دسترسی نداشته باشی می گی بیا و بده. خودت انتخاب می کنی و ما هر دو با هم بازی می کنیم. و یه چیز جالب تر این که به کارت های ریاضیت خیلی علاقه داری و گاهی تا روزی دو سه بار می گی توپ انرژی و کارت ریاضی و همینطور سی دی های نابغه ها.
چون دفتر نقاشی قبلیت پر شده بود دیروز عوضش کردم و شما بیشتر نقاشی می کنی. تازه هر چی می کشی می گی بیس یعنی بیست بده به من. یا می گی عالی یعنی بنویس عالی.
گفت بهش محبت کن تا می تونی. هم پدر و هم مادر. گفت برای بچه ها بقیه مهم نیستن فقط پدر و مادر اهمیت دارن پس زیاد روی برخورد دیگران مخصوصا پدربزرگ و مادربزرگ ها حساسیت نشون ندیم. گفت هر چی بهش محبت کنید بازم کم می یاره.
و اما در مورد پوشک. گفت بهتره تا 2 سالگی صب کنیم. دیده شده بچه هایی که قبل از دو سال از پوشک گرفته می شن بین 2 تا 2.5 دوباره برمی گردن و مشکلاتشون بیشتر می شه. ما هم گفتیم به روی چشممممممم. فقط تو این مدت آمادگی توالت رفتن رو داریم.
در مورد غذا هم گفت بهتره توی بشقاب و قاشق شکل خودمون به بچه ها غذا بدیم. گفت هنوز با قاشق غذا خوردن براش سخته و دوست داره با دست بخوره که طبیعیه. من همیشه برات داستان می خوندم یا می گفتم پیشی یا هاپو می یاد غذاتو می خوره پس بخوریم که گفت بهتره خود غذاها با ساینا حرف بزنن. امروز امتحان کردم جواب داد.
البته پیشی و هاپو تو خونه ما یه موضوع مهمه. چون پله های فرار پشت آشپزخونه محل تردد انواع پیشی های ملوس و خوشگله که گاهی مخصوصا وقتهایی که غذا می پزیم اونجا می شینن و مئوووووووو که ما بهشون غذا بدیم و معمولا چون موقع غذا وردن و پختن با هم تلاقی داره پیشی ها همیشه اونجا حضور دارن و گاهی از پنجره بالای گاز دیده می شن. هاپو هم که مال همسایه طبقه چهارمه که به خاطر پیشی ها پارس می کنه و شما هو هوایی می شی بیا و ببین.
و اینکه اصلا رو زمین خوب غذا نمی خوری. یعنی یه جورایی عادت کردی تو صندلیت باش. انگار اونجا بهت یادآوری می کنه که وقت غذاست. البته هر از چند گاهی کوچ می کنیم به زمین تا برات تنوع بشه.
ممنون دوست خوبم از توجه و یادآوریت.
عکس اسباب بازی بعدا.