18 ماهگی و واکسن
یک سال و نیم تمام
کارهایی که تو این ماه یاد گرفتی :
- 29 فروردین من: یک تو: دو من: سه من: چهار تو: پَن من:شش تو:هَف تو:هَش تو:نُه تو:دَه اولین سه چرخه
- 31 فروردین اولین جمله بِدِ من ، خوشگل مامان کیه: من ، عسل مامان کیه؟ من
- 2 اردیبهشت مهمونی خاله سمیه
- 3 اردیبهشت اولین صندلی ماشین
- 5 اردیبهشت بلاخره گفتی مامان هوراااااااااااااااااااااااااااا
- 7 اردیبهشت شروع پروژه بله به جای هوم
- 8 اردیبهشت برای اولین بار بادمجون خوردی که زیاد دوست نداشتی و شیرتوت فرنگی که کلی دوست داشتی. شکلات رو دادم خودت خوردی.
- 9 اردیبهشت اولین باری که بلدرچین خوردی
- 11 اردیبهشت یادگرفتی از مبل ها و میز وسط بری بالا
- 19 اردیبهشت نمایشگاه کتاب - ساینا سیر شدی؟ بَلَه دیگه نمی خوری؟ نه
- 25 اردیبهشت اولین باری که گفتی تا تا عبادی
- 26 اردیبهشت اولین بار رفتی تو سوپر کلی کیک خریدیم. یاد گرفتی آدامس رو می جوی اما قورتش می دی.
- 27 اردیبهشت خواستم امتحان کنم پاهاتو لاک بزنم نزاشتی
- 28 اردیبهشت برای اولین بار خودت رفتی روی تشک و خوابیدی.
- 29 اردیبهشت 18 ماهگیت مبارک نفسم
عاشق توپ بازی هستی مخصوصا با بابایی.
کورن فلکس رو خشک دوست داری
البته یه توضیحی بدم بعضی از کلمه ها رو فقط یکبار می گی.
کلمه هایی که می گی:
بِدِ
بیا
بدو
داغ
ماهی= ما
ماه
آقا
ماما
باز
نازِ= نازی
آدا= آدامس عاشقشی
طوطی
اطّو= اطو
لالا
مامابُزُگ= مامان بزرگ
افتاد
جغد
جوج تیغ = جوجه تیغی
بَد = بعد
ماس= ماست
گازی= گاز گرفتن
دوپ = توپ
سبز= سَب
ممنو= ممنون
مِسی= مرسی
و اما امروز واکسن داشتی. من برعکس دفعه های پیش که کلا استرس نداشتم اینبار از بس رفتم به وبلاگ های مختلف سر زدم استرس گرفتم. خدا رو شکر راحت بود و به پات نزدن. به دوتا دستت زدن و گفت دست چپت درد داره.
الان که ساعت تقریبا 3 بعدازظهره 5 ساعتی از واکسن می گذره و شما خوبی و خوابیدی. البته یه شیاف 125 برات گذاشتم. تا ببینیم چی می شه.
خب الان ساعت 11:30 شبه. طبق گفته خاله الهه از حدودهای 6-7 درد و تب شروع شد. تازه من یه شیاف ساعت 2 گذاشته بودم. دو باره 7 هم شیاف گذاشتم. ولی درد داشتی مخصوصا دست چپت که کلا بالا نگه می داشتی انگاری گچ گرفتیم. هیچی نخوردی جز شیر. تازه آخر شب اونرو هم نمی خوردی. دستمون خدایی نکرده از کنار دستت رد می شد جیغت می رفت آسمون. بمیرم برات. بابایی و من دلمون کباب شده بود. الهی بمیرم برای دل مادرهایی که بچه هاشون جلوی چشماشون مریضن چه دردی می کشن. ما طاقت یک شب رو به زور داریم. همه اش به یاد الینا جونم و آنیتا بودم.
ساعت 11 هم دوباره شیاف گذاشتیم و بلافاصله خوابیدی. حالا خدا به خیرکنه تا صبح.
ساعت 8:45 صبح 30/2/92 ، تازه از بیمارستان کودکان اومدیم. نمی دونم این ویروس چیه هر از چند گاهی می یاد سراغت و استفراغ..... اما ایندفعه پشت هم نبود. هر سه ساعت یکبار که صبح تبدیل شد به صفرا. بمیرم برات. اونقدر می ترسیدی که نگو. 2 سی سی آمپول متوکلورپروپامید زدیم. الانم خوابیدی. دیشب رو کلا بیدار بودی. فقط هم بغل من.
ساعت 8:45 شبه هنوزم تب داری ولی دیگه شیاف نزاشتیم. استامینوفن خوراکی دادم 20 قطره. تب هم نداشته باشی درد داری زیاد. دستتو هنوز بالا می گیری. دست چپت از قسمت واکسن تا آرنج لکه های قرمز ایجاد شده. نمی دونم چیه ؟ گمونم از اثرات واکسنه.
31/2/92 صبح هنوز دستتو بالا می گرفتی و درد می کرد. شبش هم درد اشتی چون زیاد بیدار می شدی. اما طرفهای عصر خوب شد. لکه های قرمز هم رفتن. خدا رو صد هزار مرتبه شکر تا 6 سالگی دیگه واکسن نداریم.
آماده شدی بریم چکاپ 18 ماهگی پیش دکتر فلاحی.
تو ماشین خوابیدی و دکتر نتونست قد و وزنت رو بگیره.
اولین باری که موهاتو تکی بستم
اونهم که تو دستته کرم لب بنده می باشد که الان صاحبش شمایی.
تاپ جدید که عید گرفتیم
آماده دَدَ
صبح 29 اردیبهشت که می رفتیم واکسن بزنیم.