28 ماهگی و سومین بهار
28 ماهه شدی و امروز آخرین روز سال 92 است
خدایا شکرت
هر چی شکر کنم برای حضور و وجود فرشته کوچولوم کمه
این روزها شیرین تر و عاشقانه تر شدی
وقتی منو می بوسی
می گی برات چایی ریختم بخور
مامان بیا با هم بازی کنیم
ساینا خوشگله ؟ ساینا ماهه
مامان سمییا دوست دارم
منم دوست دارم مامان عاشقتم
دوست داری بوست کنم
خیلی عشقم
و وقتی با تلفن با پدر حرف می زنی و می گی
من خونه ام شما هم زودتر بیا
و می یای به من می گی بابا تو راهه گفت دایه می یاد
به مامان بزرگ می گی دوشنبه می یام خونتون
مامان کار داره برو سر کارت
این پرونده مریضاته بده من ببینم
می خوام فیلم دوربین ببینم
خوب دیگه 92 هم تموم شد
کلی اتفاق تلخ و شیرین افتاد . خدا رو شکر شیرین هاش بیشتر بود
یکسال بزرگتر شدی ، عاقل تر، فهمیده تر
و من و پدر عاشقانه دوستت داریم
کلی تو خونه تکونی مخصوصا قسمت تمیز کزدن شیشه ها بهم کمک کردی
کاملا حرفه ای
دوست دارم خیلی کارها در سال جدید بکنم مخصوصا برای شما
نمی دونم تا چه حد بشه عملیش کرد
باور می کنی مامان دلم نمی یاد بزارمت مهد
قبل از شما خودم دلم می گیره
کوچولوتر بودی اینطور نبودم ولی هر چی بزرگتر می شی برام سخت تر می شه که ازت ثانیه ای دور باشم.
الان دلم می خواد همه ثانیه هام برای تو باشه
گرچه گاهی نمی شه و کار اجازه نمی ده
کوچولوی دوست داشتنیمون، برترین هدیه خداوند برایت بهترین ها و برترین ها رو در سال جدید می خوام
سال نو را به همه دوستای گلمون که قدم رنجه می کنند می یان و به ما سر می زنن تبریک می گیم
همه اونهایی که می شناسیمتون یا نمی شناسیم انشاله سال خوبی برای خودتون خانواده خوبتون و نی نی های نازتون باشه
من و ساینا دوستتون دارم