32 ماهه شدی عزیز دلم
عزیز دل مادر عشق پدر
نفسسسسسسسسسسسس زندگیمون
خیلی شیرین زبون شدی و تند تند منو بوس میکنی و میگی فقط مامانو دوست دارم
البته چند روزی که تعطیل باشه و پدر پیشت باشه کلا منو فراموش می کنی و می گی بابامو دوست دارم
هفته پیش پدر ماموریت بود یک هفته و ما رفتیم خونه مادربزرگ تا شما احساس تنهایی نکنی. صبح و عصر ددری بودیم تا اینکه بلاخره چهارشنبه شب گریه و بغض و زاری که من بابامو می خوام. پس بابا کی می یاد. بابا نره سر کار. بابا نره ماموریت
یعنی کباب شدم. با اینکه دیر وقت بود حاضر شدیم و رفتیم بیرون و کمی خرید کردیم تا یکم یادت بره بابایی نیست. قربون محبتت بشم من.
یکبارم جلسه مشاوره داشتیم شما رو گذاشتیم پیش مادربزرگ و رفتیم و 2 ساعته برگشتیم. مادربزرگ می گفت تو این دو ساعت مرتب پیغامگیر رو می زدی و صدای منو گوش می دادی و می گفتی مامان داره باهام حرف می زنه.
عاشق اینی که از لب منو بوس کنی تا لبات قرمزی بشه
کرم لب هم خریدیم رضایت نمی دی. چند روز پیش رژ خریدم کلا شما افتتاحش کردی.
وقتی لباس جدید می خریم یا می خری می گی چقدر شیک شدی، چقدر بهت می یاد، مبارکت باشه مامان. مبارکت باشه ساینا
برعکس کوچیکی هات که پتو دوست نداشتی الان دوست داری با پتو بخوابی
اصلا اجازه نداریم هیچ اسم دیگه ای جز اسم خودت بهت بگیم. مثلا گاهی بهت می گفتم جوجوی من. عسلی و ... حالا محکم می گی من جوجو نیستم من ساینام
دیگه تقریبا خودت غذاتو می خوری و من کمتر دخالت می کنم.
هر روز دو تا منو داری برای انتخاب چون در غیر اینصورت ممکنه نخوری اصلا. من عاشق این اعتماد به نفستم
وقتی پدر خونه باشه کلا با من کاری نداری هر کاری حتی دستشویی رو می گی پدر ببره.
این ماه تولد پدر بود که من و شما براش یک سورپرایز داشتیم و خودمون کیک پختیم و به تو خیلی خوش گذشت. با کیک درست کردن و شمع و فوت و ...
هر روز دوست داری بری تولد.
اونقدر مهربونی و روابط اجتماعیت قوی است که من تعجب می کنم. با همه زود دوست می شی. خجالت نمی کشی از کسی. خیلی خوب رابطه برقرار می کنی. الان انتخابی بچه ها یا بزرگها رو بوس می کنی در صورتیکه قبلا همه رو بوس می کردی. البته به گفته مشاور به علت برقراری ارتباط قوی بین شما و پدر اینطور شدی.
عاشق حباب بازی، رنگ انگشتی، نقاشی با آبرنگ، کتاب، عروسک های انگشتی، تی وی و کارتون هستی.
می خوام از یکی دو ماه دیگه ببرمت کلاسهای مادر و کودک. چون می دونم تنها نمی مونی و مهد هم تا 3 سال ممنوع کردن پس بهترین گزینه همینه مادر.
این ماه برات اسکوتر خریدیم چون بی نهایت دوست داشتی و همه بچه ها تو پارکینگ داشتن. دقیقا دو روز تمام باهاش بازی کردی تا بهش مسلط شدی. الانم کاملا حرفه ای بازی می کنی.
و اینکه به لباسات خیلی اهمیت می دی و خودت انتخاب می کنی کدومو بپوشی. مثلا یک بلوز شلوار دایناسوری برات گرفتم ارتباطی داری با این دایناسوره. تا حد غذا دادن و بازی کردن.
عاشق رنگ سبز هستی و اولین انتخابت همیشه سبز هست و بعد آبی
بریم بیرون کمی بگردیم و بریم کمی هوا بخوریم. الان آفتاب رفته می تونیم بریم بیرون. دیگه کم کم داره شب می شه
این ماه تولد پدر بود و شما حسابی کیف کردی چون هم من کیک پختم و شما کلی هم زدی و ارد بازی و تخم مرغ بازی کردی و هم پدر یک کیک خرید که البته اونو بیشتر قبول داشتی. و تولدم مال شما بود
اون کیک بدون تزئین مال منه. البته خوشمزه بود ولی بدون تزئین چون شما همه اش می خواستی بخوری و آخرشم داغ داغ یک برش خوردی قبل از اینکه پدر بیاد.
و اینهم اسکوتر شماست به قول خودت مبارکت باشه خیلی بهت می یاد
3 روز کامل تمرین کردی و بعد اومدی بیرون و الانم کاملا حرفه ای شدی
و اینهم اون شبی است که بابا از ماموریت اومد و شما آماده شدی بریم ددری