ساینا گلیساینا گلی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

آوای خدا

سیزده بدر 93

پارک چمران کرج - باغ گلها ساینا در حال اعتراض به عکس گرفتن اینجا می خواستی بدویی تو گِل ها اینهم هنرهای بابایی که با وجود این توری های ریز عکسای خوشگل گرفته این روباه رو شما اصلا نمی دید رفته بود قایم شده بود تو لونه اش . بابا که عکس گرفت تازه دنبالش می گشتی اینجا رو ببین چقدر از ما دور شدی. این یک ماز هست. خیلی بامزه بود تو فقط باید از راههای سفید می رفتی و جاهایی هم به بن بست می خوردی. آخراش دیگه خسته شدی از وسط گل ها هم رد می شدی اینها خونه کوچولو بود. هر کاری کردیم باهاشون عکس ننداختی ...
25 ارديبهشت 1393

ساینای من هم نفس من 29 ماهه شده

عشق خوشگلم 29 ماهگیت مبارک کلی کارها و حرفای جدید دارم و یه عالمه عکس که روی هم تلنبار شده به زودی همه رو برات می گذارم با توضیح تا به یادگار بمونه زندگیم فدای تک تک تار موهایت که این روزها هر از گاهی می گی : مامان دوستت دارم - مامان خیلی دوستت دارم و چه جمله ای می تونه از این زیباتر باشه نوزادی که تنها توان گریه کردن داشت و امروز در 29 ماهگی قلب مرا سرشار از عشق می کند. سرشار از زندگی و من هر روز انقدر خداوند را به خاطر داشتن تو شکر می کنم که گاهی می گویی : چرا اینقدر می گی خدایا شکرت به من همچین دختری دادی؟ و من در جواب تمام سوالهای پر از عشقت تو را بوسه باران می کنم و تو با نازهای دخترانه ات مرا سرمست می کنی خوب بلاخر...
11 ارديبهشت 1393

27 ماهگیت با تاخیر مبارک عشقم

اینقدر تند تند داری بزرگ و خانم می شی که باورش برای خودم سخته اون دختر کوچولویی که تا چند وقت پیش نه درست راه می رفت و نه حرف می زد الان تبدیل شده به یک هم صحبت شیرین و دوست داشتنی. خیلی خیلی باهات راحتم در همه چیز . البته لج بازی های مخصوص سن خودت رو داری ولی در کل مثل فرشته هایی .تو خوبی ماه ه ه ه. خیلی شرایط رو درک می کنی .من و پدر رو و حرفامون رو بیشتر از قبل بهانه پدر رو می گیری و باهاش خیلی دوستی و من عاشق این دوستی های پدر و دختری هستم. تازگی ها تو خونه تلفن رو شما جواب می دی و به همه می گی: سلام. چطوری؟ خوبی؟ و تند تند هم جواب سوالاتشون رو می دی زود متوجه می شی من با کی حرف می زنم و مثلا می گی می خوام با مامان بزرگ حف بز...
4 اسفند 1392

عکسای قدیم و جدید

فکر کنم این عکسا مال بهاره مرکز خرید دریاچه عسل اوایل شهریور بوف ولیعصر پارک ایران زمین عاشق بدو بدو رو این سنگای خطرناکی آخ امان از این کش بازی تو همچین کش ها رو می کنس تو دستت که ...   خوشحال از دیدن برف تولد هیلدا جونم تولدت مبارک عشقم و این دو تا خوشگل خانوم فقط چیپس و آب میل نمودند ترو خدا منو شطرنجی کنید. به هیچکس نگید من کارم چیه مهربانانه دهن هم چیپس و آب هم می زاشتن ماجرایی بود ... ...
11 بهمن 1392

26 ماهه شدی

تو بیست و شش ماهه شدی و بزرگ خیلی بزرگ خیلی اتفاقهای خوبی تو این یکماه اخیر افتاده. مخصوصا تو حرف زدن خیلی پیشرفت داشتی خیلی زیاد. دیگه تقریبا همه چی می گی. جمله های کامل و چند تایی و من عاشق این پیشرفتتم یک هفته ای می شه که شخصیت پردازی خیالی رو شروع کردی. با خودت بازی می کنی و با عروسک هات. و حتی به راحتی برای خوردت کتاب می خونی بیشتر شعرها رو از حفظ بلدی و حتی قسمت های رو که یادت می ره با توضیح می گی. عااااااااااشق پدری و وقتی پدر خونه باشه کلا منو تحویل نمی گیری و البته بگم تا وقتی بغلشی که من جلوی دیدت باشم. افتخار می کنم به تو. خیلی خوشحالم خدا فرشته کوچولوی نازی مثل تو رو به من داده. گاهی فکر می کنم این همون ساینا کوچو...
29 دی 1392

عکس 25 ماهگی

ساینا جونم در حال ساختن قطار مراحل ساختش(البته ابتکار خودش بود) ساینا اخم کن آماده شدیم بریم مطب هر از چند گاهی یه پوشک گیر می یاری و شروع می کنی به بستن. وسطاش اوه اوه هم می گی از کی یاد گرفتی من هیچوقت موقع پوشک نمی گفتم یکروز از اون روزهایی که خودتون لباستون رو انتخاب می کنین.  من فدای اعتراضاتت یکروز دیگه ددری یه مطلب می خوندم چشمای آبان ماهی ها محسور کننده است. تا شکل ها و بندها رو گرفتم کمتر از یکهفته سرهمشون کردی با اینکه کتابهای می می نی رو قایم می کنم ولی اونقدر می گردی تا پیداشون کنی. اولین برف امسال   ...
7 دی 1392

25 ماهگی عشقمممممممممممم

مدت زیادیه که درست و حسابی ننوشتم. خدا رو شکر کارها رو غلطتک افتاده و من و تو روزهای فرد می ریم مطب. تو خیلی دوست داری مخصوصا خاله هایی رو  که اونجا هستن. خاله مژگان رو هم از همه بیشتر خلاصه سرکارهم که می رم شما می یای البته شکایتی نیست ها چون خانم صمدیان تاکید کرد شما تا 3 سالگی مهد نری. اتفاقا خیلی خوشحالم تو باهام می یای. فقط می ترسم بهت سخت بگذره. البته بگم اون ساعت مهدی هم باز نیست وگرنه شاید وسوسه می شدم بذارمت مهد حرف زدنت دیگه کاملا مثل آدم بزرگا شده. چند روز پیش عمو پرسید خانواده خوبن؟ گفتی: خدا رو شکر یکبار سر صبح ساعت 5 بود اومدی تو اتاق ما می گی من بیدارم شماها خوابیدین پشت تلفن با همه حرف نمی زنی فقط وقتی ...
29 آذر 1392

اطلاع رسانی

راستش می خوام اینجا اطلاع رسانی کنم برای تمام مامانهایی که کودکان بالای 2 سال دارن که دیگه شیر خشک یا شیر مادر نمی خورن. سازمان غذا و داروی امریکا FDA اعلام کرده تمامی بچه های بالای دو سال چون به اندازه کافی در معرض نور خورشید نیستن باید روزی 400IU ویتامین دی دریافت کنن. تمامی مولتی ویتامین های موجود در بازار حداکثر 100IU ویتامین دی دارند. به همین دلیل باید مکمل ویتامین دی رو جدا دریافت کنند. کلسی کر یکی از مکمل های ویتامین دی است. که هر 5 میلی لیتر اون 400IU ویتامین دی داره یعنی باید روزی 2 تا 2.5 سی سی بخورن.
21 آذر 1392

عکسای قبل از دو سالگی

پدر می خواد کاری کنه شما سوار بشی و شما نههههههههههههههه آخه دو تا دختر دو تا پسر رو هل می دن!!!!!!!!!!!!!!!! یکروز مطب عمویاشا ببین با آقا کابینتی چه کردی؟ این که تو دستته اهرم در کابینته و اینجا داری بقیشونو از تو پلاستیک در می یاری و نمی دونم چی برداشتی داری توضیح می دی مال آقاست و اینجا داری با آقا حف می زنی خانم دکتر آینده و اینهم ماژیک هایی که الان دیگه عمو می دونه چرا نمی نویسن! یکروز که هوس کردیم بریم در ارتفاعات نون خالی می خوردی فقططططططط برغان و این شلوارت که الان که این پستو می نویسم برات کلی کوتاه شده. ماشاله حسینیه برغان خیلی قدیمی ب...
12 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوای خدا می باشد