اندر احوالات 37 ماهگی
دایناسور
به تو می اندیشم
روزی آمدی و شدی دنیای من. کوچک بودی ، ضعیف و ناتوان و نیاز داشتی از تو مراقبت کنیم. همه کودکان اینگونه اند. همه انسان ها اینطورند. حتی وقتی بزرگ می شویم دست نوازشگری می خواهیم که با ما باشد و تا آخرین روز حمایتمان کند. این طبیعت انسان است. این روزها عجیب شدم. گاهی خیلی خوب و گاهی خیلی بدم. و به قولی گاه برای کم کردن دردهای خودم تو را محکم در آغوش می کشم که فراموش کنم که هستم و از عشق تو لبریز شوم. تو پاکی . اونقدر پاک که تنها بوییدن تو می تواند مرا به بهشت ببرد. باور نمی کنی گاهی فقط موهای تو را می بویم و آرامش می گیرم. و تو خوب می فهمی مادر خوب نیست. غم مادر جون هنوز باهامونه و انگار هر چی تلاش می کنی به دست زمان بسپاری پررنگ تر می شه. ...
نویسنده :
سمیرا
13:33